جک یکم ترسید وقتی مادربزرگش اومد تو اتاقش و باهاش خدافظی کرد.ولی اون خیلی ترسید وقتی فرداش فهمید که مادربزرگش دیروز تو خونه ی خودش مرده.
YOU ARE READING
Extremely Short Horror Stories (Persian)
Horrorمن نمیتونم حرکت کنم،ببینم،حرف بزنم یا بشنوم و اینجا تمام مدت خیلی تاریکه. اگر میدونستم انقد تنها میتونه باشه، ترجیح میدادم سوزونده بشم. .... . از هیولاها نترسید فقط دنبالشون بگردید.سمت چپتونو نگاه کنید،سمت راستتون،زیر تختتون،پشت کشوهاتون،توی کمدتون...
Grandma
جک یکم ترسید وقتی مادربزرگش اومد تو اتاقش و باهاش خدافظی کرد.ولی اون خیلی ترسید وقتی فرداش فهمید که مادربزرگش دیروز تو خونه ی خودش مرده.