our little secret.1

3.8K 141 12
                                    

شامل: بلو جاب ، سواری ، و حرف های فاکی(:|)
[دختر زیر سن قانونی]

یه صدای ضعیف در زدن میومد.
سایه پاهایی که زیر چوب های در نمایان بود.
و بازهم صدای بی قرار بودن کفش های پشت در به گوش میرسید.
الان موقع استراحت و ناهار بود و دانش اموزان حق نداشتند وارد ساختمون مدرسه بشن.
مخصوصا درهای معلما که قفل شده بودند.
تابستون بود و دخترا دوست داشتن وقتشونو بیرون توی زمین بازی یا حیاط مدرسه بگذرونن.
این موقع از سال خیلی به امتحانات پایانی نزدیک بود و خیلی از دختر ها برای درساشون کمک میخواستن.ولی اون فقط وقتی میتونه کمکشون کنه که وقت ازاد باشه. اون به دخترا اجازه نمیداد موقع ناهار یا حتی بعد از مدرسه وارد اتاقش بشن و باهاش ملاقات کنن.

و همین باعث میشد اون بخاطر دختری که داره در اتاقشو میزنه گیج بشه.
هری روی میزش نشست . چشماش با عینکش هم درجه شدند روی سایه ای که پشت در بود.اون اخم کرد و به این فکر کرد که اون کیه و چی میخواد.فضا به طور کامل متروکه بنظر میرسید(ساکت). اون میتونست توی هال دانشگاه لخت مادرزاد پرسه بزنه و کسیم بهش گیر نده ولی اینجا یه مدرسه دخترونه بود و اون تنها معلم مردی بود که اینجا درس میداد.

اون ادم خود بینی بود. چون همه میدونستن اون یه مرد جوون و با استخوان بندی درشت و بلند و پایین تنه ی محکمیه.اون لبایی گوشتی و صورتی و داشت به اضافه چهره سخت گیری که صورتشو پوشونده بود. اون ادمی نبود که جذابیت جنسیشو به رخ بکشه. اون خودش میدونه که خیلی جذابه و خیلی با بقیه راحته در مورد مساعل جنسیش ولی تا جایی که خودش میدونست اون اومده بود اینجا تا زیست درس‌بده. اون برای این اینجا نبود که به دامن کوتاه دانش اموزاش نگاه کنه یا به وسط پاهاشون فکر کنه یا به بلوز های تنگشون خیره بشه. اون انقدر افنضاح نبود و تازه دخترای اینجا زیر سن قانونی بودن . و بخاطر همین چیزا تصمیم گرفته بود تا از همکاراش مچقع ناهار دور باشه و کاراشو توی دفترش انجام بده.ناهارشو بخوره و برای کلاس بعدی اماده بشه
. اون ارامشو دوست داشت و استرسشو کمتر میکرد.
اون ازین خوشش میومد که بیرون از مدرسه به اندازه کافی سکس داشته. وقتی که تازه به اینجا اومده بود برنامه ریزی کرد که با یه معلم جوون تر از خودش بخوابه که خیلی نسبت به سنش در مورد مساعل جنسی وسواس داشت پس تصمیم گرفت توی محل کارش با کسی سکس نداشته باشه. در هر حال اینکه اون کسیو توی محل کارش ملاقات نمیکرد به این معنی نیست که اون بیرون ازینجا همیشه سکس داره! مثل وقتی که توی یه دانشگاه درس میداد.(یعنی اونحا سکس داشته:|)

اون خودکارشو روی میز گذاشت و دستی به موهاش کشید. فکر میکرد بازم یه معلم دیگست که میخواد باهاش یه گفتگوی کوچیک داشته باشه . اون عینکشو تمیز کرد و به سایه نگاه کرد که هنوزم پشت در وایساده بود.

"بیا داخل"

اون بلند گفت و چند لحظه بعد یه دانش اموزدختر ظاهر شد و اون سریعا دخترو شناخت.
دختر موهای لخت بافته شده ای داشت . لباس فرم سفیدش که کاملا به بدنش چسبیده بود و دامن ابی کوتاهش.هری سعی کرد به پایین بدنش نگاه نکنه و باید خودشو کنترل کنه. اون میدونست دخترای اینجا فرم چی میپوشن و میدونست این دختر از بقیه یکم سنش بالاتره. ولی اون خوشگل بود . هری نمیتونست به خودش دروغ بگه. اون پوست کاراملی داشت و نسبت به سنش گونه های قشنگی داشت. اون دختر توی کلاس زیست هری بود و تمام مدت سرش پایین بود و چند تا برگه و جزوه از کلاساش دستش بود. اون خیلی خجالتی بنظر میرسید. هری یه نگاه کوچولو به صورتش کرد .

-Breatheprincess(oneshots)Where stories live. Discover now