~7~

826 133 19
                                    

زین چشماشو باز کرد. دوباره بست و وقتی بازشون کرد دید تمام بدنش درد میکنه. دستشو روی آسفالت سخت و سرد گذات و بدن بی حسش رو بلند کرد. چشماش تار بودن...نمیدونست چند وقته بی هوشه...یه ساعت...دو ساعت...سه ساعت...

وقتی به  داشت با سر درد بدی لنگان لنگان به سمت ماشینش میرفت. سوار ماشینش شد و درها رو قفل کرد...چیزی مثل صاعقه به سرش زد

دفترچه!

تقریبا "دفترچه" رو داد زد و از ماشین پرید پایین ولی سرگیجه ش نمیذاشت کاری کنه. تصمیم گرفت بره خونه...میدونست نمیتونه قید اون دفترچه رو بزنه ولی به هرحال اون جای خودشو پیدا کرده بود. ماه هنوز بین آغوش تاریک شب خودنمایی میکرد و زین رو به سمت خودش فرامیخوند تا کمی باهم باشن...

فقط اون و ماه.

ولی سر زین بیشتر از اینا درد میکرد...خدا داند با چه وضعی به سمت خونه ش روند و خودشو سالم روی تختش پرت کرد...وقتی چشماشو بست تا مدت طولانی نتونست اونا رو باز کنه...

صبح روز بعد، لیام اولین نفری بود که وارد مغازه ش شد...اونا مجبور شده بودن صندلی ها و کتابها رو زودتر بیارن چون مجبور بودن خب؟ دیوار نصفه رنگ شده به لیام دهن کجی میکرد...اون نمیدونست مریلین چه نقشه ای داره! راستی...یعنی زین امروزم میاد؟

امروز هری و لویی نمیومدن چون کاری نبود که انجام بدن. تقه ای به در خورد. لیام در رو باز کرد و لویی رو دید...اون نگران بود

"لیام...میشه بری کنار؟"

"هی چی شده؟"

لیام ترسید. لویی دوید طبقه ی بالا...کمی بعد، با بسته ی دارو اومد پایین. اون داروی سردرد خودش بود

"چیزی شده لو؟"

"آره...زین مریضه...دیشب رفته بوده بیرون خورده زمین سرش ضربه دیده"

"چی؟ چرا نبردینش دکتر؟"

"نمیاد که! هری هم گفت بیام دارومو از اینجا بردارم..."

"نمیخوای که خودسر دارو بهش بدی؟"

لیام پرسید و لویی اخم کرد

"فعلا چاره ای نیست!"

"لویی! منم میام"

لیام گفت و بعد لویی از کافه ی در دست ساختش اومد بیرون. اونا به سمت خونه ی زین رفتن

"از کجا فهمیدی؟"

"پای سیب درست کرده بودم هری برده بود به زینم بده ولی وقتی زین در رو باز کرده هری دیده رنگش پریده و بعد سر زین گیج رفته افتاده"

"خدای من"

لیام ناخودآگاه قدماشو سریعتر برداشت...وقتی به خونه رسیدن، هری در رو باز کرد و کنار رفت. لیام زود پرید داخل. زین روی کاناپه دراز کشیده بود و چشماش بسته بود

just me, him & the moon ꗃ ziam.zustin ✓Where stories live. Discover now