22- Snowman

1.4K 155 78
                                    

🔞Smut🔞

به گفته خیلیا ، هر دانه برف متفاوته.
هیچکدوم شبیه همدیگه نیستن.
تا حالا اصلا متوجه این موضوع نشده بودم. البته زیاد ممکن نبود . چونکه خیلی زود آب میشدن.

بعضیا باور دارن که ، همراه با هر دونه برف به زمین یه فرشته میاد .
لویی هم یبار گفته بود که به این باور داره و من همراه با دونه های برف به دنیا اومدم.

وقتی پیر میشین هی به روزای خوب زندگیتون فکر میکنین.
چون بعضاً برای اینکه بگیم بهترین باید هر روزُ زندگی کنیم، تجربه های جدید کسب کنیم.
میدونم فرد پیری نیستم .

ولی وقتی پیر شدم وقتی میگم بهترین روز، به روزهایی که با لویی تو این هتل داشتیم فکر میکنم و ازین مطمئنم.

"دلم برات خیلی تنگ شده بود" زمزمه کرد.

"میدونم" با لبخند گفتم.
با حس کردن لبای گرمش رو لبام ، دستام دور گردن ظریفش حلقه شد.
لبام هم مثل کل وجودم با اینکه تو کوه های آلپیم داشتن میسوختن.
لویی حساسترین نقطه ضعفم بود.
برای اینکه خوشحالم کنه نیاز نیست دنبال چیزای متفاوت بگرده.

دستاش دور کمرم حلقه کرد و منو بیشتر به خودش کشید .
پایین تنمون رو برای مدت کوتاهی بهم میمالید.
دستاش که روی کمرم بود برای اینکه لباسمو در بیاره از لبه لباسم گرفت و کشید .
سینم که به سرعت بالا پایین میشد جلو چشماش بود.
انگار خوشش اومده بود که لبخند زد و خم شد روی سینم بوسه های ریز گزاشت.

نمیدونستم دستامو کجا بزارم و بطور اتوماتیک دستامو تو موهای نامرتب و بلندش کردم.
هرچه بیشتر لباش به دیکم نزدیک میشد احساس میکردم شلوارم داره برام تنگ میشه.
با حرکات سریعی لباسای خودش و شلوار و باکسرمو دراورد .
اون لحظه- با اینکه دیر دیده بودم شاید بخاطر اینکه تو دانشگاه بدنسازی کار میکرد - ماهیچه های سفت بدنشو با لذت تماشا کردم.

وقتی به طرف لبام اومد خودمو بلند کردم و اون بوسه ای رو که میخواست بهش دادم.
با حس کردن زبونش رو لبام ناله کردم . منو برای اخرین بار بوسید و برگردوند.
وقتی نمیتونستم نفس بکشم با عصبانیت سرمو برگردوندم. اونم خیلی وقت بود که باسنمو بالا گرفته بود و منو برای پوزیشن آماده کرده بود.

"من سگ نیستم. این پوزیشنُ دوست ندارم."

شنیدن صدای خندش باعث شد عصبانیتم بیشتر شه.
وقتی لپم به طور کامل به تخت چسبیده بود و باسنم بالا بود این اصلا خنده دار نبود.

"تو از کجا میدونی پوزیشن سگی رو؟"

"از هر کجا که-" میخواستم به جملم ادامه بدم که با فشار خیس روی سوراخم ناله کردم."تو میدونی ا-ازونجا"
بجا اینکه بهم جواب بده سوراخمو محکمتر بوسید. هر چقدرم جلو نالمو میگرفتم بیهوده بود. وقتی بوسیدن سوراخمو ول کرد مکید داشتم از شدت لذت دیوونه میشدم. از یه طرف هم دستشُ رو باسنم میکشید.

He's My Hero - L.S (Persian Translation)Where stories live. Discover now