Chapter 74

295 46 8
                                    


الایزا:"بذار حدس بزنم بازم قبول نکرد و قصه ی من گناهکارمو بخوردت داد"
هری سری به تایید تکون داد

و الایزا زیر لب فحش داد:"حرومزاده ی لجباز"

هری:"یادت میاد اونموقع که خودت نمیخواستی نجات پیدا کنی؟"

الایزا:"آره اما اون موقع من.."

و مثل اینکه چیزی یادش اومده باشه مکث کرد با حرص گفت:"لعنت اون زنیکه تهدیدش کرده"

رزالین که تا اون موقع حرفی نزده بود گفت:"منظورت چیه که تهدیدش کردن؟"

الایزا توضیح داد:"روش تینا همینه چیزیکه بیشتر از همه روش حساسی رو پیدا میکنه و انگشتشو میذاره روی نقطه ضعفت و مجبورت میکنه مثل یه توله سگ ازش پیروی کنی"

رزالین:"اون کی رو تهدید کرده؟"

هری:"تو..والبته بچه ات"

رزالین پوزخندی زد:"اون اصلا اهمیت نمیده"

الایزا:"با اینکه متنفرم اینو بگم ولی به عنوان کسیکه لویی رو خوب میشناسه باید بگم خیلی خیلی اهمیت میده نقطه ضعفش شده تو
و طوری قسمت آخرو گفت انگار همه چیز تقصیر رزالین بوده"

هری:"زیاد جدی نگیرش اون فقط دلخوره چون لویی بهش قول داده بود پدر یه بچه ی دیگه نمیشه"

الایزا:"دهنتو ببند استایلز"

هری:"چرا چون واقعیتو میگم؟"

رزالین میدونست این مقدمه ی دعواست و گفت:"خیله خب فقط بهم بگین چطوری میشه لویی رو راضی به همکاری کرد؟"

الایزا:"غیرممکنه"

رزالین:"منظورت چیه که غیرممکنه"

الایزا:"من برای اینکه بتونم از زیر تهدیدش دربرم مجبور شدم بمیرم ولی ببین تهدیدشو عملی کرد"

رزالین:"پس میخواین چیکار کنین بذارین اون زنیکه به هرچی که میخواد برسه؟"

هری:"نه من یه نظری دارم باید لویی رو راضی کنیم که تو کاملا در امانی و مشکلی برات پیش نمیاد"

رزالین که گیج شده بود با تعجب نگاش کرد:"یعنی..؟"

الایزا:"داره پیشنهاد میده بیای و با ما زندگی کنی"

رزالین:"اما مامانم اون حتی نمیدونه من حامله ام چطوری یهویی همه اینا رو بهش بگم یا توضیح بدم که چرا قراره یه مدت غیبم بزنه و خونه نرم؟"

هری:"ساده اس اونم میاد پیش ما"

رزالین:"چی؟"

هری:"اینطوری بهتره فکرشو بکن رزالین ممکنه از مادرت به عنوان طعمه استفاده کنن میتونم چند نفرو بذارم که بیست و چهارساعته مراقبش باشن ولی با وضعیت تو مطمئنا بهش احتیاج پیدا میکنیم"

DaddyWhere stories live. Discover now