Chapter 79

326 50 9
                                    


رزالین درحالیکه مثل فشفشه تا آشپزخونه دوید گفت:"هی خبرای خوب دارم"

هری:"هی اول یکم نفس بکش"

رزالین:"میخوای بدونی چیه؟"

هری با لبخند امیدوارانه ای گفت:"الایزا گفته که از شر گربه اش خلاص میشه؟"

رزالین:"نه"

هری قبل از اینکه با دلخوری از بطری آبجوش بخوره گفت:"پس دیگه علاقه مند نیستم"

رزالین بطری رو از دستش کشید:"هی تو هنوز صبحانه خوردی که داری اینو میخوری؟"

هری:"بهتره فقط مامان بچه ی خودت باشی"

و بطری رو پس گرفت و خواست بره که رزالین دوباره بطری رو ازش گرفت:"دقیقا تو مثلا قراره مراقب من و بچه هام و مامانم باشی نمیخوام که مجبور شیم بخاطر خونریزی معده ببریمت بیمارستان"

هری اخم کرد:"بچه هات؟ اونا دوقلوئن؟"

رزالین:"منظورم کج وکوله و الایزا بود"

هری اخم کرد:"الایزا دخترت نیست"

رزالین:"اون دختر لوییه و اتوماتیک وار دختر من و خواهر کج وکوله میشه"

هری پوزخند زد:"شنیدن اینکه الایزا دختر لوییه خودش به اندازه ی کافی آزاردهنده بود حالا تو هم داری میگی اون دخترته؟"

رزالین:"خب دختر خوندمه"

هری:"تو فقط 22 سالته"

رزالین:"جالبه باباش هم 24 سالشه تو خجالت نمیکشی که به اون دختر نظر داری؟ تو تقریبا همسن باباشی"

هری با دلخوری دماغش چین داد:"خیلی خندیدم"

رزالین:"بهرحال بعدا به موضوع الکلی بودنت میرسیم باید یه چیز مهمو بهت بگم"

هری:"چیه؟"
رزالین:"اون دوستت داره الایزا..."

هری بی تفاوت گفت:"انگار که نمیدونستم"

رزالین:"نه منظورمو نفهمیدی"

هری:"چرا اتفاقا فهمیدم اون بهم گفت دوستم داره همدیگه رو بوسیدیم و خوشحال بودیم تا اینکه پای رابطه اومد وسط و اون یهویی قاطی کرد"

رزالین:"اوه مطمئنا.."

هری:"آره بهم گفت که یه منحرف دنبال رابطه ام  و یکمم درمورد اینکه یه نوجوونه و ممکنه هورموناش بازیش داده بودن گفت یجورایی سر وته جفتمونو یکی کرد و کلا دیگه باهام درموردش حرف نزد"

رزالین:"و تو هم دیگه تلاش نکردی نه؟"

هری:"که دوباره متهم به هورمونی عوضی شهر بودن بشم؟در ضمن نمیخواستم با اصرار کردن به حرفاش مهر تایید بزنم"

الایزا:"واقعا گذاشتی اینحرفای الایزا روت تاثیر بذاره میدونی درطول روز چه چیزایی بار من و بچه میکنه؟حتی اسم مستعارشو کج وکوله گذاشته"

DaddyWhere stories live. Discover now