هواى تابستون حتى توى اين وقت شب هم گرمه ولى حداقل كمى باد مياد . اين هواى مورد علاقه ى منه.
جاده با موج هاى گرما و ليوان هاى نوشيدنى پوشيده شده. من و النور از ماشين پياده شديم و درش رو پشت سرمون بستيم. صداى موسيقى از طريق بلندگو ها در حال غرش كردن بود و كل حياط توسط دستمال هاى توالت و ليوان هاى پلاستيكى قرمز رنگ احاطه شده بود.
چند نفر در حال عبور كردن از درِ عمارت هريس ها بودن و يه عده ى ديگه در حالى كه توى اغوش كسى بودن و يا مو هاى بهم ريخته و لباس هاى چروك به تن داشتن ، از در خارج مى شدن.
من ديشب خيلى كم خوابيدم چون يجورايى داشتم يه جور كابوس در مورد اينكه توسط كسى زير نظر گرفته شده باشم ، ميديدم. و متاسفانه از اون كابوس چيز ديگه اى به ياد ندارم.
ولى مطمئنم كه پارتى قراره سرگرم كننده باشه ، و همچنين به دوستم قول دادم كه بدون اون اينجا رو ترك نكنم.
همونطور كه مردم پرسه زنان از كنارم رد ميشدن ميتونستم ، بوى بدِ توى هوا ، الكل ، رايحه عطر هاى زنونه و بوى عطر هاى مردونه رو استشمام كنم.
" كه گفتى توى پارتى الكل وجود نداره " من غر زدم.
و همونطور كه چند نفر بهمون خيره شده بودن ، دستم هام رو با ناراحتى جلوى سينه م توى همديگه قفل كردم. طورى كه اون ها بهمون نگاه ميكردن هيچ معنيه خوبى نداشت.
يه دختر همونطور كه ميخنديد محكم به شونه هاى النور برخورد كرد ، ولى النور فقط شونه هاش رو بالا انداخت.
من و النور لباسى پوشيده بوديم كه فقط تا بالاى زانو هامون رو پوشش ميداد.
" خفه شو " النور با حالت بى ادبانه اى گفت.
" كى اهميت ميده كه مردم مست باشن يا نه ؟ مست كردن باعث ميشه همه چيز باحال تر به نظر بياد"
ما دوتا به طرف پله ها رفتيم و خيلى سريع وارد عمارت شديم. اون يه خونه ى خيلى بزرگه ، با يه معمارى زيبا و ديوار هاى سفيدى كه حالا با گچ كارى و نقاشى پوشيده شدن.
راه پله در گوشه ى سالن بود و به شكل مارپيچ به بالا ميرسيد ، جايى كه شامل چندتا در بود و چون توى طبقه ى بالا هستن احتمال ميدم به اتاق خواب و حموم ختم بشن.چندتا قفسه و كشو توى راهرويى كه ما توش بوديم قرار داشتن و چندتا گلدونِ از جنس كوارتزِ تزئين شده كنار مبلِ هاى كرم رنگ گذاشته شده بودن.
وقتى اين نظم خونه رو ديدم ، واقعا متعجب شدم ، البته اگه چندتا ليوانى كه روى زمين و ميز ها افتادن رو ناديده بگيريم.
همونطور كه النور من رو به طرف اتاق نشيمن هدايت ميكرد ، با چشم هام اون اتاق رو بررسى كردم. يه ميزِ بزرگ در انتهاى اتاق بود و يه صفحه ى رقص متحرك زير پاشه ى كفش مردم وجود داشت و اون ها همونطور كه جيغ ميزدن تلاش ميكردن تا به طرز افتضاحى روش برقصن.
YOU ARE READING
Redemption [harry styles]
Fanfiction" يه روز يه دختر بهم گفت ، وقتى دارى يه ادم شكسته رو درمان ميكنى مواظب خودت باش ، چون ممكنه با تيكه هاى شكسته شده ش خودت رو زخمى كنى " (Harry Styles AU) [Persian Translation] © All Rights Reserved @ZerriesGap Translated By : @DinzThekitten Fantasti...