39"shawn ft. police alarm"

1.8K 315 20
                                    

Shawn's prove:

آروم از مغازه دار تشکر کردمو پیتزاهارو گرفتمو بیرون رفتم.
خدا میدونه مسترمالیک چش شده...
چیزی خورده تو سرش؟...
اون واقعا اینجوری نبود...
اون همیشه خیلی عصبی و رمزی حرف میزد  و چهرش هیچوقت هیچ حالتی جز اخم نداشت اما حالا...
اون پسر تغییرش داده؟...
نکنه مستر مالیک عاشقش شده؟ بعید نیست...
بی اراده لبخندی به روی لبام اومد و سواد ماشین شدمو با دیدن چندتا پلیس که دارن وارد مغازه میشن،خشکم زد.
خدایا اینا از کجا پیداشون شد؟...
سریع دنده رو پایین کشیدمو استارت زدمو گازشو گرفتم.
لعنتی اونا نباید تعقیبم کنن...
اگه یکیشون نامحسوس بیفته دنبالم چی؟...
من نمیخوام مستر مالیک و اون پسره رو پیدا کنن...
اخمی کردمو سرعتمو بیشتر کردمو به آینه نگاه کردم.
درست حدس زدم...
یکیشون کاملا محسوس داره دنبالم میاد اما نامحسوسش مشخص نیست...
خیابون رو دور زدمو وارد کوچه پس کوچه ها شدم.
خدا کنه اینجا دیگه گمم کنه...
نگاهی به آینه انداختمو نفس عمیق کشیدم.
خب خبری از محسوسش نیست...
اما نامحسوس چی؟شایدم نفرستاده باشه...
اینو تو آخرای راه متوجه میشم...
از کوچه ها بیرون اومدمو وارد خیابون اصلی شدمو پشت چراغ قرمز وایسادم.
نگاهی به آینه کردمو اخم کردم.
فعلا یک فیات سفید بو یک جیپ زرد و یک جگوار مشکی پشت سرمه...
همه پولدارا جمع...
چراغ سبز شد و با سرعت زیاد گاز دادم.
داخل چندتا کوچه و خیابون شدم و به آینه نگاه کردم.
پس مشخص شد نامحسوسشون کیه...
همین فیات سفیده...
باید یه کاری کنم، اون بیخیال نمیشه من مطمئنم...
فهمیدم،کمی هم از ابتکار استفاده میکنم...
جلوی یک مغازه ی کوچک نگه داشتمو پیتزاهارو تو پلاستیکی مشکی گذاشتمو واردش شدم.
فیات سفید هم خیلی دور از من پارک کرد و همونجا وایساد.
بدون اینکه ضایع بازی دربیارم، وارد مغازه شدمو نگاهی به فروشنده انداختم.
بچه ی بیچاره...
چرا اخه اینکارارو باید با بچه ها بکنن؟...
اونا نباید تو سن کار کنن،درست مثل خود من که از پنج سالگی تو کار خلاف بودم...
خدای من اگه یکی فقط یکی بهم میگفت اینکارا بده من هیچوقت سمتشون نمیرفتم...
جلوش وایسادمو نگام کرد.

-: بفرمایید آقا.

من: بچه جون واست یه کاری دارم.

پیتزاهارو دراوردمو کیسه ی مشکی رو اونور انداختم.

من: اول کیسه رو پر از چرتو پرت کن و درشو ببند.

-: ببخشید؟

من: پول خوبی بهت میدم، فقط انجامش بده.

-: روزنامه خوبه؟

من: عالیه.

سری تکون دادمو سریع چندتا روزنامه از زیر میزش دراوردو توی کیسه چپوند و درشو گره زد.

من: خب، تنها کسی که اینجاست تویی نه؟

-: نه برادرمم هست؛ چطور آقا؟

FOG1 {ziam} -COMPLETED-Where stories live. Discover now