22

2.1K 474 405
                                    

تا وقتی زین ازش دور شد نگاش کرد.
بوی عطرش هنوز تو ماشین بود.
بازم حس تنها موندن .

این اتفاق پرتکرار کم کم داشت کلافش میکرد.
پنج سال گذشته رو به امید روزهایی که بتونن ازادانه تر تصمیم بگیرن ,تحمل کرده بودن.

امروز اینده ی دیروزشونه, اینده ای که توش بزرگ شدن ولی هنوزم همونطوره.

ماشین و روشن کرد.

اگه پنج سال بعد ده سال بعد بازم همین طوری باشه چی ؟

انگار توی گردونه ای گیر افتاده بودن که هرچندوقت یک بار برمی گشت سرجای قبل.

لیام هیچوقت رویا نمیبافه
هیچوقت تصور نمیکنه کارن و جف یا حتی روث اون و جوری که هست قبول کنن.

اون فقط یه رویا داره که خلاف جریان زندگیشه.
زین مثل یه تیکه ی دوست داشتنی از پازل سرنوشتش می مونه که هیچ جوره با قسمتای دیگه هم خونی نداره.

یک ساعت و نیم بعد وقتی از ماشین پیاده میشد تلفنش زنگ خورد
کارن بود.
لیام شکلات و گلارو برداشت
دستاش بند بودن برای همین جواب دادن به تلفن و برای وقت دیگه ای گذاشت.

وقتی داشت گلدون و پر اب میکرد دوباره صدای زنگ بلند شد

اینبار روث بود

ل-سلام مامی

روث-من مامی توام !؟

ل-کم کم باید عادت کنی به این اسم

روث-ممنون از کمکت! خوبی ؟

ل-اره کجایین ؟

روث- با مامان اینا اومدیم خونه عمو, جات خالیه لیام.
نمیدونم بین تو بابا چی گذشته ولی من میخوام تو مهمونی فرداباشی

ل-منم میخوام

ر-پس میای ؟

ل-اره حتما, زین خونه س؟

ر- هست امشب دَمَق شامم نخورد, چیزی شده ؟

ل-نمیدونم خواستم چک کنم

ر-زین و ول کن !
از خودت بگو لیام,
مامان واقعا از نبودنت تو خونه دلتنگه ,
بابام ناراحت فقط غرورش اجازه نمیده چیزی بگه.

ل-اهم

ر-همین ؟اهم ؟لیام تو اینقدر بی احساس نبودی کاش بفهمم چی تو فکرات میگذره

ل-بفهمی که شِماتتم کنی؟

ر-من خواهر بزرِگتم غریبه که نیستم.
مگه چیکار کردی که خودت و مستحق شماتت میدونی ؟تو دردسر افتادی؟ کسی ازت بارداره ؟

ل-مزخرفه

ر-چی پس مشکلت چیه ؟

ر-لیام گوش کن من الان تو یکی از اتاقام زنگ زدم که باهات مفصل حرف بزنم

Same mistakes Ziam Where stories live. Discover now