4

2K 379 107
                                    

سلام خوبید؟
علت اینکه دیر به دیر میذارم اینه که اونقدی که میخوام وت نداره و کوتاهه
ینی همش دوتا پارت دیگه مونده 😁

...

"بهت گفتم زین...بهت گفتم بهم امید نده..."

"امید الکی نمیدم..."

"خوبه"

نرم لباشو روی لبام حس کردم ولی قدرت مقاومت نداشتم فقط چشمامو بستم همراهیش کردم دستاشو دور گردنم حلقه کرد و خودشو بهم نزدیک کرد

آروم بعد از چند ثانیه ازش جدا شدم و پیشونیمو به پیشونیش تکیه دادم

"نمیدونم چرا انقد بهت حسای عجیب قریبی دارم لیام..."

"ازم...خوشت میاد؟!"

"آره خیلی زیاد"

لبخند شیرینی زد" خوبه"

دوباره شروع کرد به بوسیدنم نفهمیدم کی دستام زیر تیشرتش لغزید و هلش دادم روی مبل

اون به پشت دراز کشید و من رفتم روش از لباش جدا شدم و رفتم سراغ گردنش

"من... از ... وقتی ... که... اومدم ...منتظر این لحظه ام..."

بخاطر بوسه هام به نفس نفس افتاده بود

"تو یه منحرفی لیام پین"

خندید و سرشو تکون داد

تیشرتشو از سرش رد کردم و انداختم کنار و لیام تیشرت منو دراورد

دستاشو روی بدنم میکشید و من نیپلاشو به بازی گرفته بودم

لیام آروم ناله میکرد پایین تنمو روی پایین تنش حرکت میدادم

"آه فاک لعنتی ... "

صدای لیام دراومده بود دستشو برد و دکمه ی شلوارمو باز کرد و دستشو برد داخل باکسرم

"عاححح"

دستشو دور دیکم حلقه کرده و آروم بالا و پایین کرد

از روش بلند شدم و شلوارمو دراوردم و لیام هم بلافاصله شلوارشو دراورد و منو هل داد روی مبل
روی پاهام نشست و باکسرمو کشید پایین

"هومممم"

"چیه؟!"

سرمو اوردم بالا تا ببینم چی میگه ولی با فرو رفتن دیکم توی دهنش نفسم بند اومد

دیکمو تا اونجا میتونست بلعید طوری که بینیش به زیر شکمم برخورد کرد

دستمو روی سرش گذاشتم و شروع کردم به حرکت دادن کمرم رو به بالا

"فاک لیام من دارم میام..."

سریع دیکمو دراورد و روی شکمم نشست
دستمو روی باکسرش گذاشتم

"درش بیار"

"چرا خودت درنمیاری؟!"

بلند شدم و لیامو بلند کردم و سرپا موند باکسرشو دراوردم و روی مبل خوابوندمش من اولین بارم نیست بلوجاب میدم یا با یه مردم

Daddy And Love / Ziam ~ By: Atusa20Where stories live. Discover now