|No.22: Although|

618 144 28
                                    


این پارت درواقع پارت آخر فاز۲ عس
و راستی!
پارت بعد ادامه این پارته:)

«12 January, 2013»

'هوووی وقتی که مستی مواظب باش پسر!'

مرد رو کنار زد و آروم از بار بیرون رفت و لب جدول نشست. سیگاری روشن کرد و دفترچه رو باز کرد و سیگار روی اون فشار داد! لیام با میتش چه کرد؟

لیام:"ببین چیکار کردی...هوهو!"

نصف صفحات اون دفترچه سیاهی ته سیگار لیام رو به خودش گرفت و مثل قلبش لکه دار شد...
لیام زیاده روی میکرد؟ چیشد؟ باز هم برای صدمین بار میگم چی شد که به اینجا رسیدند؟

دفترچه رو باز کرد و لبخندی زد و با خط کجش هنگام مستی نوشت؛

[هی پرتی بوی...
امروز تولدتههه! تولدت مبارک عوضی!

تولدت مبارک عوضی که قلب منو با اون نامه سوزوندی!

پارسال این موقع من درحال بفاک دادنت توی کلبه جنگلی بودم...یادته مادرفاکر؟؟؟ زیر من بودی و میگفتی:"اوه لیام من همه ی تورو میخوام"

حالا چی...من همه ی تورو میخوام؟...

زین دلم برات پرکشیده اما...نه!

زین ازت متنفرم...از ته ته قلبم!]

دروغ از بالاترین خطایای انسان بود نه؟ شاید درمورد لیام درست نبود چون طرفی از وجودش واقعا بدش میومد و اگر زینو همین الان زیر کتک میگرفت حتما به ختم میشد و بعدش که به خودش میومد و صورت خونیش رو میدید میگفت:'من با فرشته ی آسمونیم چه کردم؟'

آروم دفترو وسط خیابون ساکت و خلوت پرت کرد و عربده کشید :"ازت بدم میاد عوضی!"

وقتی که داد کشیدنش به اتمام رسید به خودش اومد و نفس نفسشو کنترل کرد و میت و وسط خیابون دید...

'نه نه آخرین چیزی که از زین برام مونده خاطراتشه! اینو دیگه از دست نمیدم!'

پس آروم به سمت دفتر رفت و وقتی برش داشت صفحه های اول رو باز کرد...

[چه مخاطبی بهتر از تو، زین مالیک]

لبخندی زد...عاشق های دیوونه! یعنی همیشه میگویند که از همه چیز غافل میشوند! مثل لیام که از ماشینی که با سرعت به سمتش که وسط خیابون ایستاده بود میومد و با برخورد به اون از همه چی غافل شد...

چند وقت؟

کی میدونه؟

فقط در آسمان ها فرشتگان نجوا سر میدهد از اینکه وی دیوانه پسر طلایی خود خواهد ماند با اینکه غافل از همه چیز است!

[پایان فاز دوم داستان]

به اسم....

با اینکه...!

ادامه دارد...D:

_____________

پارت بعد رو حتما بخونین:)

لیام چی میشه بنظرتون:))))

Whole World UpsideDown // ZiamWhere stories live. Discover now