🌸پارت هجدهم🌸

1.8K 418 199
                                    

همین که در اسانسور باز شد، قبل از اینکه ازش خارج بشن و پا به ورودی راهرو بزارن کیونگ بازوی بک رو کشید و مجبورش کرد که برگرده:

-نونا قرار می زاره؟!

بک صورتش رو تو هم جمع کرد و گفت:

-واااات؟ این از کجا اومد؟

-خب ببین دلم نمی خواد نونا رو وسط....

پسر دیگه چشماش رو تو کاسه چرخوند و گفت:

-چرا چرت و پرت میگی کیونگ؟ اریم اصلا وقت نداره... تازه اگه همچین چیزی باشه بهت قول میدم با یکی از دکترهای بیمارستانشونه و اونم تازه از اونجایی هم که وقت نداره همونجا کارشونو میکنن به خونه نمیکشه.... نگران نباش . بیا تو!

کیونگ نگاهشو به جا کفشی که کنار ورودی راهرو به هال که با یه پله از هم جدا میشدن، داد و گفت:

-پس این کفشا مال کین؟!

بک با تعجب دوباره چرخید و به جلو نگاه کرد و ابروهاش رو تو هم پیچوند...

-تازه دو جفت کفش مردونه هم...

پسری که الان تو درگاه خونه اونا بودن داد زد.

-نوناااااااااااااا....

-هی بک ... بکهیون.... یااااااا....

کیونگ سعی کرد پسرک عصبانی که داشت با قدم های بلند به سمت هال می رفت رو متوقف کنه.

-ولم کن کیونگ... میدونستم اخرش یه بلایی سرش میارن... میدونستم انقدر سرشو تو اون کتابای کوفتی فرو میکنه تا اخرش.... مگه شهر هرته... مگه من مردم...

برگشت به دوستش که سعی میکرد نگهش داره گفت:

-اخه تریسااااام لعنتی؟

-هی اسکول یه دقیقه صبر کن...

کیونگ عصبی از تمام فشاری که تو این مدت روش بود داد زد و باعث شد تمام ادم های توی خونه رو متوجه خودشون بکنه...

-هی پسرا اوضاع رو براهه؟ چرا نمیاین تو؟ خیلی وقت پیش صدای باز شدن در اسانسور اومد!

-ییشینگ هیونگ؟

بک همونطور که سرجاش خشکش زده بود و بازویی که کیونگ سعی داشت بگیره و اون اجتناب میکرد رو هوا مونده بود گفت.

اریم خودشو به جلوی در رسوند و پرسید:

-عه کیونگی تو هم اینجایی؟ دوست پسرت کو؟

با اومدن اریم... بک اب دهنشو قورت داد و کیونگ بی خیال شونه بالا انداخت و همونطور که رد میشد کنار گوش دوستش زمزمه کرد:

-دفعه بعد بش میگم.

و بلند تر رو به اریم که بی خیال از حرفایی که برادرش با داد و بیداد داشت اعلام میکرد به سیب تویِ دستش گاز میزد گفت:

🏥𝐖𝐡𝐢𝐭𝐞 𝐇𝐞𝐚𝐫𝐭𝐬🤍Where stories live. Discover now