part 4 : Bad style!

4.3K 789 60
                                    

_اگه منظورت از خاص خودتی که باید بگم: اوف آره سلیقم افتضاحه...

دستش رو کنار پای دخترک که روی میز نشسته بود گذاشت و با لبخند ناخانایی به چهرش نگاه انداخت

قلب سوکجین با دیدن این صحنه روی دور هزار میزد... زیر لب زمزمه کرد

_انقدر زود ازم دل زده شد؟! چرا این درد شکسته شدن دل برام عادی نمیشه؟

اشک هاش رو عقب زد و به ادامه ماجرا نگاه کرد. هنوزم در دل آرزوم میکرد عشقی که برای اولین بار توی دلش جوونه زده به این زودی نسوزه و از بین نره...

_ترجیه میدم سلیقم داغون باشه تا بخوام کسی رو انتخاب کنم که، در درجه اول...

انگشت اشاره رو یه نشانه عدد یک بالا آورد

_کلا چهره پلاستیکی داره؛ در درجه دوم...

یکی دیگه از انگشت هاش رو باز کرد

_معلوم نیست هر شب سرش رو رو بالشت کدون مایه داری میزاره و در درجه سوم...

دستش رو پایین آورد و همچنان که روی میز و صورت دخترک خم شده بود توی جیبش فرو برد...

_کلا چه چیز خاصی داری ک به خودت میبالی؟! معصومیت نداشتت یا بکارت به باد رفتت؟!

عقب کشید و روش رو از برج تظاهر رو به روش گرفت... با دو گام بلند خودش رو به جین که متعجب به وقایع پیش روش نگاه میکرد رسوند و مچ دستش رو گرفت...

_ولی در عوض چیزی که من انتخاب کردم هیچ مشکلی جز روحیه خورد شدش توسط امثال تو نداره! نکنه میخوای انتقام همش رو از تو بگیرم؟!

نگاه ترسناکش رو روی تک تک افراد حاظر انداخت...

رنگ از روی دخترک رفت و ترجیه داد خودش رو جمع و جور کنه! ظاهرا اغفال کردن این یکی به راحتیه بقیه نبود!

دست معشوقه جدیدش رو کشید و از اون اتاق بیرون رفت...

جین هنوز لباس پیشخدمت ها رو به تن داشت برای همین تا قبل از خارج شدن از بار دست نامجون رو کشید

وایستاد و چشماش رو به چهره آسمونیه فرشته رو به روش داد...

_من باید لباسام رو عوض کنم!

نامجون سر تا پاش رو نگاه کرد و با حرکت سر تایید کرد...

_کجا؟!

جین به سمت رخت کن کارکنان اشاره کرد و دور شد!

نامجون موند و احساسات بی سر و تهش!

*خب کیم نامجون... میتونی اینم بکنی ول کنی؟!

درگیر بود... چطور در عرض یک ساعت دلش افسار پاره کرده بود و نامجون رو نسبت به اون پسر محتاج تر و محتاط تر کرده بود؟!

Capricious boyDonde viven las historias. Descúbrelo ahora