_هیونـ..
_واقعا دلم میخواد کاری که گفتمو با دماغت بکنم!
جیمین که از این بحث ها کلافه بود به دیوار آسانسور تکیه داد و کاپشن چرمش را از تنش بیرون کشید.
حالت صورت تهیونگ در یک ثانیه عوض شد.
_اوووه پارک جیمین!
_ فرصت طلب!
_کیوت؟
_ عوضی!
_ عصبانی و کیوت!
_ منحرف عوضی دیوونه!این خرگوش بی مغزو توجیه کن و از طرف من بهش التماس کن محض رضای خدا بیشتر از مغز نداشتش استفاده کنه!اگر دید نمیتونه ازش استفاده کنه فقط ساکت بمونه!
تهیونگ حالت متفکری به خودش گرفت و بعد از تکان دادن سرش گفت:
_فک کنم احساساتشو جریحه دار کنه!یکم ملایم تر بهش میگم.
بعد رو به جونگ کوک کرد و گفت:
_جیمین میگه تا اطلاع ثانوی دهنتو ببند!
بعد بی توجه به صورت ناراحت جونگ کوک و چهره ی شوکه جیمین به سمت آسانسور که صدای بوقش را شنیده بود رفت و سوار شد.
_نمیاید؟
_این الآن ملایم بود؟
_جیمین هیونگ اینو گفت؟
جونگ کوک و جیمین همز مان حرف زدند و تهیونگ با لبخند رو به هر کدامشان جواب داد:
_آره!
_نه!
جونگ کوک و جیمین دوباره همزمان حرف زدند:
_عوضی!
_پس چی؟
و تهیونگ همان مراحل قبل را تکرار کرد.رو به جیمین گفت:
_ملایم نبود اما کوتاه و پر مفهوم بود!
و رو به جونگ کوک ادامه داد:
_اون یه چیزی تو همین مایه ها گفت و من برات کوتاهش کردم.
به محض اینکه دهن باز شده ی ان دونفر را دید گفت:
_یک کلمه دیگه بگید درو میبندم و آسانسورو بالا نگه میدارم تا از 78 تا پله با پاهای لعنتیتون بیاید بالا!
هردو داخل شدند و جیمین کنار تهیونگ تکیه داد و پرسید:
_واقعا؟
_چی واقعا؟
_پله های خونه هیونگو شمردی؟
_نه نشمردم.هیونگ مجبورم کرد خودم تمام کثیف کاریمو رو پله ها تمیز کنم.
_کثیف کاری رو پله ها!چی کار کردی؟
_دوتا آیس آمریکانوی مورد علاقشو براش گرفتم!
_خب؟
_دوتاش سوراخ بود!
فقط یک ثانیه طول کشید تا هردو بلند قهقهه بزنند و جونگ کوک سرخورده نگاهشان کند.
YOU ARE READING
10 Hellish Days
Fanfictionپارک جیمین صبح روز بعد از تولدش از خواب بیدار میشه و مثل اکثر صبحا شروع به غر زدن میکنه! اما همه جوری رفتار میکنن که انگار اونو نمیبینن! همه به جز کیم تهیونگ! اسم: ده روز جهنمی شخصیت ها : همه اعضا (برومنس-ویمین) ژانر : فانتزی-کمدی-روزمره در حال آپ~