Chapter 9

581 136 129
                                    

_هیونـ..

_واقعا دلم میخواد کاری که گفتمو با دماغت بکنم!

جیمین که از این بحث ها کلافه بود به دیوار آسانسور تکیه داد و کاپشن چرمش را از تنش بیرون کشید.

حالت صورت تهیونگ در یک ثانیه عوض شد.

_اوووه پارک جیمین!

_ فرصت طلب!

_کیوت؟

_ عوضی!

_ عصبانی و کیوت!

_ منحرف عوضی دیوونه!این خرگوش بی مغزو توجیه کن و از طرف من بهش التماس کن محض رضای خدا بیشتر از مغز نداشتش استفاده کنه!اگر دید نمیتونه ازش استفاده کنه فقط ساکت بمونه!

تهیونگ حالت متفکری به خودش گرفت و بعد از تکان دادن سرش گفت:

_فک کنم احساساتشو جریحه دار کنه!یکم ملایم تر بهش میگم.

بعد رو به جونگ کوک کرد و گفت:

_جیمین میگه تا اطلاع ثانوی دهنتو ببند!

بعد بی توجه به صورت ناراحت  جونگ کوک و چهره ی شوکه جیمین به سمت آسانسور که صدای بوقش را شنیده بود رفت و سوار شد.

_نمیاید؟

_این الآن ملایم بود؟

_جیمین هیونگ اینو گفت؟

جونگ کوک و جیمین همز مان حرف زدند و تهیونگ با لبخند رو به هر کدامشان جواب داد:

_آره!

_نه!

جونگ کوک و جیمین دوباره همزمان حرف زدند:

_عوضی!

_پس چی؟

و تهیونگ همان مراحل قبل را تکرار کرد.رو به جیمین گفت:

_ملایم نبود اما کوتاه و پر مفهوم بود!

و رو به جونگ کوک ادامه داد:

_اون یه چیزی تو همین مایه ها گفت و من برات کوتاهش کردم.

به محض اینکه دهن باز شده ی ان دونفر را دید گفت:

_یک کلمه دیگه بگید درو میبندم و آسانسورو بالا نگه میدارم تا از 78 تا پله با پاهای لعنتیتون بیاید بالا!

هردو داخل شدند و جیمین کنار تهیونگ تکیه داد و پرسید:

_واقعا؟

_چی واقعا؟

_پله های خونه هیونگو شمردی؟

_نه نشمردم.هیونگ مجبورم کرد خودم تمام کثیف کاریمو رو پله ها تمیز کنم.

_کثیف کاری رو پله ها!چی کار کردی؟

_دوتا آیس آمریکانوی مورد علاقشو براش گرفتم!

_خب؟

_دوتاش سوراخ بود!

فقط یک ثانیه طول کشید تا هردو بلند قهقهه بزنند و جونگ کوک سرخورده نگاهشان کند.

10 Hellish DaysWhere stories live. Discover now