- قسمت شانزدهم

515 87 11
                                    

داستان از نگاه جين

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


داستان از نگاه جين

تظاهر و چشمكي كه آخر كار تحويلش دادم نگاهي كه توي دستشويي به خودم انداختم رو تغيير نميداد.ميدونستم اشتباه كردم اما نمي تونستم به اين كه شايد از شش ماه پيش اشتباه كرده بودم فكر نكنم.

شايد اشتباهم جايي شروع شد كه توي بار به تهيونگ بله گفتم،اون رو به قرار دعوت كردم و به دعوت اون سر قرار دوم رفتم و به قلبم نگاهي ننداختم.

شايد اشتباه بزرگم اون موقع شروع شد و اين آخرين صفحه از داستانمون بود كه ورق خورد هر چند،در هر حال من نتونستم توي به پايان رسوندنش باهوش باشم.درست مثل خواننده اي كه بعد از تموم شدن آخرين جمله ي كتاب بي ارزشي كه با خوندنش تنها وقت تلف كرده،چشم غره ميره و ميگه 'اين ديگه چي بود؟اون يه بيشعوره به تمام معناس'

من گند زدم.

وقتي اونجا ايستادم و به چشم هاي خودم خيره شدم،با كلافگي دستم رو توي موهام كشيدم و حس كردم حالا كه عقلم سر جاشه و روي بدنم و افكارم كنترل دارم ميدونم به تهيونگ،به دوست پسرم خيانت كردم.

اون هم نه با هر كسي يا هرزه اي كه نصفه شب توي بار گير اوردم،با برادرش جيمين،تنها خانواده اي كه براش مونده،كسي كه بهش اهميت زيادي ميده و هر كاري ميكنه براي اونه!

حالا ميدونستم نه تنها توي دردسر افتادم بلكه جيمين رو هم وارد داستاني كردم كه شايد حتي دلش نميخواست پيش بياد!

دستم رو روي فرمون فشار دادمو هوفي كشيدم.احساسات در همم بهم اجازه ي تمركز و رانندگي نميداد.چهره ي جيمين رو جلوي چشم هام ميديدم و ميخواستم زود تر به نتيجه برسم،چه چيزي درباره ي اون جذبم كرد كه باعث شد اون طور با شجاعت جلو برم و به تهيونگ خيانت كنم؟

بي تجربگي و معصوميتش بود يا فقط رسيدن به يه رضايت؟صورت لطيف و چشم هاي گيراش يا شيطان هاي لعنتي درونيم؟اما هر چي بيشتر فكر ميكردم بيشتر به نتيجه نميرسيدم.جيمينه عوضي چه طور جرأت كرد از من براي يادگيري مسائل جنسي كمك بخواد؟

MetanoiaWhere stories live. Discover now