×28×

387 75 26
                                    

لویی نگاهی به فاکتور های خرید انداخت و گفت:"میتونی اول با شاهد هایی که داری و این فاکتورای خرید جلو بری"برگه هارو روی میز گذاشت و با خونسردی به لیام نگاه کرد.

لویی ادامه داد:"به احتمال زیاد رای جلسه اول دادگاه، بخاطر فاکتورایی که داری به نفعت تموم میشه"

لویی دستش رو به سمت قهوه اش برد و کمی از اون نوشید.لیام به فاکتور ها نگاهی انداخت و گفت:"و اگه به نفعم نباشه؟"

لویی نگاهش رو از روی قهوه برداشت و گفت:"اونوقت میتونی دست خط هارو نشون بدی"

لیام کمی اخم کرد و گفت:"چرا همه ی مدارکم رو تو جلسه اول نشون ندم؟اونجوری شاید تو همون جلسه اول تموم بشه؟"

لویی پوزخندی زد و گفت:"مشکل اینجاست،همه فکر میکنن میتونن تو جلسه اول دادگاه رو ببرن و این، یه طرز تفکر غلطه!اگه قاضی ببینه که تو هربار مدرکی برای فروش کالاهات داری ذهنش بیشتر به طرف تو حرکت میکنه"

لیام سرش رو برای تایید حرف لویی تکون داد و گفت:"فکر میکنم حق با تو باشه"

لویی با لبخند به طرف لیام برگشت و گفت:"مطمئن باش"

لیام از روی مبل بلند شد و گفت:"اشکالی نداره تا زمانی که رسید هارو میارن یه سیگار بکشم؟"و به طرف پنجره رفت.

آروم سیگار رو بین لب هاش گذاشت و روشنش کرد و متوجه نزدیک شدن لویی شد.لویی روبه روی لیام وایساد و پاکت سیگارش رو توی دستاش گرفت.

لیام سیگار رو از بین لب هاش برداشت و پرسید:"سیگار؟"

لویی سرش رو بالا گرفت و به صورت متعجب لیام نگاه کرد و به پاکت سیگارش ضربه زد و یک نخ برداشت.

لیام تلخ خندید و پک عمیقی از سیگارش گرفت و گفت:"یادم میاد که گفتی هرگز سیگار نمیکشی؟"

لویی هم سیگار رو توی دستش گرفت و به بیرون خیره شد.کمی چشماش رو بست و گفت:"منم یادم میاد گفتی هرگز تنهام نمیزاری؟"

لیام از حضور لویی خجالت کشید و گفت:"متاسفم که پیشت نبودم"

لویی با ناراحتی سرش رو تکون داد و گفت:"تاسف تو به درد من نمیخوره"

لویی دستش رو توی موهاش کشید و گفت:"چی باعث شد همه چی خراب بشه؟"

لیام سرش رو تکون داد و به دیوار تکیه زد و گفت:"سوالت مسخرس"لویی اخم کرد و با حرص به طرف لیام برگشت و گفت:"مسخرس چون جوابش خود تویی؟"

لیام نگاهش رو از لویی دزدید و لویی ادامه داد:"مسخرس چون از کارایی که کردی خجالت میکشی؟آره؟!"

لیام سکوت کرده بود چون میدونست کارش اشتباه بوده.تصمیم خودخواهانه ای که گرفته بود دلیل این اتفاقات شده بود.لویی بلند تر گفت:"وقتی داشتی میرفتی فکر کردی که چه بلایی سر من میاد؟کسی که برادر صداش میزدی؟"

×I'M TIRED×Where stories live. Discover now