قبل از آغاز قصه

1.5K 133 81
                                    

سلام.
به قصه من خوش اومدین.

قصد نوشتن این بوک رو نداشتم، فقط احساس کردم که به نوشتن احتیاج دارم.
چون هیچ چیزی تو این دنیای عجیب به اندازه نوشتن قلبم و ذهنم رو آروم نمیکنه.

من، تو و همه ماها تو زندگیمون روزایی رو گذروندیم و لحظه هایی رو تجربه کردیم که شباش، آسمون برامون تیره و تار بوده.
ما به قوی بودن احتیاج داریم.

هری و زین قصه من با تموم درد ها و تجربه هایی که گذروندن یاد می گیرند که قوی باشند و یادشون نره که زندگی همین لحظه های کوچیک و بزرگه.

همین لحظه هایی که لا به لای طلوع خورشید و تیک تاک ساعت دیواری اتاق گم شده.

هری و زین قصه من میخوان یاد بگیرند که درست زندگی کنند و وقتی می خوابند جای کابوس های تیره، نور ماه از بین پلک هاشون جاری بشه.

برای اینکه یکم بیشتر با قصه آشنا بشید شخصیت های اصلی رو بهتون معرفی میکنم.

زین مالیک
بیست و هفت ساله
صاحب یه کافه پر از رنگ های گرم
عاشق پنج شنبه ها

هری استایلز بیست و شش ساله پر از شک و تردید ولی با قلبی که برای بارون میتپه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

هری استایلز
بیست و شش ساله
پر از شک و تردید
ولی با قلبی که برای بارون میتپه

هری استایلز بیست و شش ساله پر از شک و تردید ولی با قلبی که برای بارون میتپه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


الیور کلارک
بیست و شش ساله
گم شده تو واقعیت ها و خیالات

الیور کلارک بیست و شش سالهگم شده تو واقعیت ها و خیالات

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فقط اینکه...
تایم عاپ کردنم منظم نیست و نمیتونم زمان دقیقی و براش انتخاب کنم.
و از همین الان ممنونم از اینکه همراهی می کنید.

من راوی این قصه هستم.
به استرانگ خوش اومدین🧡

|یآس

Strong. |zarry|Where stories live. Discover now