•Four•

2.7K 428 508
                                    




سردرد شدید و مزخرفی که
توی سرش پیچید
مثل این بود که چاقوی کند رو توی شقیقه هاش فرو میکردن...
یکمی حالت تهوع داشت ،
مطمئن شد که دیشب در حد مرگ مشروب خورده...

به سختی پلکهاش رو باز کرد.
نوری که چشم هاشو هدف گرفته بود،
انگار سردردشو تشدید کرد

هری:فاک بهت...اه...
بعد از چند ثانیه که چشم هاش عادت کرد ،
تازه متوجه دور و اطرافش شد...

حریر های سفید ،دور تا دور تخت ، به زیبایی جمع
شده بودن
مثل تخت پادشاها...
هری مطمئن بود هیچ کدوم از اتاق های خونه ی خودش و یا کندال به این دیزاین چیده نشدن..

تمام دیوار های نمای روبروی تخت ، شیشه بود،
در های شیشه ایِ بالکن بزرگی که روبروش بود،
باز بود و باد حریر های سرمه ای و سفید پرده رو تکون میداد

نمای پشت بالکن از زاویه دیدش ، یه چیزی مثل جنگل بود و بید های مجنون تا نزدیک سقف تقریبا پوشیده ی
بالکن کشیده میشدن..
یه اب نما و جکوزی کوچیک که صدای اب رو به همراه داشتن...
شاخه های مجنونها، با هر نسیم صدای خش خش
و عطر چمن خیس رو توی فضا پخش میکردن...
یه تاب تخم مرغی یک نفره سفید، گوشه ی بالکن تکون میخورد...

اروم چشم هاشو مالید...
چندبار پلک زد..
خوب این یه خواب نیست
همه چی زیادی طبیعیه!

هری: شت اینجا بهشتی چیزیه؟

اروم خودشو روی تخت کینگ سایزی که پر از ملافه های سفید بود، تکون داد...
اما فهمیدن یه حقیقت مثل یه مشت توی صورتش خورد...

هری فقط با یه باکسر بود!


دستاشو از روی شوک و استرس محکم روی صورتش کشید

هری: فاااک فاااااااککککک فاک ... من من...

هیچ ایده ای نداشت که چه بلایی و توسط چه کسی سرش اومده
هزاربار دعا کرد که تجاوزی درکار نباشه!
اما گزگز کمر و گردنش هجوم هر فکری توی سرش رو
تشدید میکرد...

هری: واتتتت د هللللل....اوه خدا...

سریع کمرشو تکون داد و چرخید. سعی کرد خودشو چک کنه...
دستشو توی باکسرش سُر داد و
با انگشتش سعی کرد سوراخشو چک کنه

سرش رو کمی به عقب خم کرد تا راحت تر دستش رو به باسنش برسونه...
از شدت استرس قرمز شده بود و عرق میکرد.
فقط همین کافی بود تا پدرش بفهمه مست کرده و بهش تجاوز شده...

نابود میشد..هم خودش..هم پدرش...

همون لحظه صدای باز شدن دست گیره ی در رو شنید...

هری: وایس-

لوتی: لوووووووووو کجا- واااااتتتتت د ههههللللل ؟؟؟؟

دختر ظریف و زیبایی که توی یک ثانیه جلوی روش ظاهر شده بود،
سریع با دست چشم هاشو پوشوند و جیغ زد...

 • Beloved Rival • [L.S]Where stories live. Discover now