پارت دوم : من ویکتورم ...

2.2K 403 47
                                    


بعد از اینکه بهترین شامشو بعد از سه سال خورد به هیونگشو آجوما شب بخیر گفت و رفت به اتاقش تا بخوابه ...
اتاقی که به طرز عجیبی براش جدید بود ...

نمیخواست به اتاق قدیمیش ...
یا بهتره بگیم اتاق قدیمیشون بره و اونجا بخوابه ...

قطعا بعدش این همه دوری و تنهایی و دردسری که کشیده بود بی اثر میشد

سه سال توی غربت تک و تنها زندگی کردن برای اون بچه‌ی پر شرو شور ...

پر حرف ...

بازیگوش ...

شرور ...

شیطون ...

تخس و تنبل ...

غیر قابل کنترل ....

واقعا کار دشواری بود و البته که همه‌ی این خصوصیت های شخصیتیِ دردسر ساز مختصه ویکِ فضایی بود ..

لقبی که هیونگش توی پنج سالگی بهشون داده بود ..‌

تنها چیزی که هنوز تغییر نکرده بود همین لقب بود ..
انگار هرچقدر هم که سعی میکردن باز هم نمیتونستن همه چیز رو فراموش کنن ..
ولی اون خوشحال بود که حداقل هنوزم پسر فضایی هیونگشه ...
هیونگی که با دوری کردن ازش باعث تنهایی خودشو اون شده بود
با بی رحمی اونو زیر بار مسئولیت هاو دردهاش تنها گذاشته بود ...

از این بابت همیشه ناراحت بود ولی تقصیر خودش هم نبود که نمیتونست شرایطو تغییر بده

اما هیونگش تنها کسی بود که ایستادو نذاشت سختی ها شونه هاشو خم کنن
کسی که طبق گفته های لوهان خیلی اخمو و تندخو شده بود
طوری که وقتی توی شرکت اخم میکرد همه خودشونو خیس میکردن یا اینکه هیچ کدوم از شُرَکا حق مخالفت باهاشو نداشتن

ویکتور میدونست عوض کردن هیچ چیزی فایده نداره
نه اسمش، نه کشورش، نه خونش و نه حتی مدرسش ...

تنها فایدش این بود که باعث میشد گاهی بعضی چیزا توی مغزش مدام تکرار نشن و خب اون تمام تلاششو کرد تا همه چیزو فراموش کنه
خاطرات غم انگیزو تلخی که یادآور یه سری ادم خیلی مهم توی زندگیش بودن

وقتی به خودش اومد که با لباسای ابریشمی نرمش توی تخت کینگ سایزی که قطعا کار هیونگش بود خوابیده و خرس نرم پشمالوشو به خودش فشار میداد

کریس میدونست که اون توی خواب خیلی غلط میزنه و جفتک پرونی میکنه برای همین این تختو براش گذاشته بود توی اتاق ..
ویکتور یه پسر هجده ساله بود که فقط به چیزای نرمو پشمالو و کیوت علاقه مند بود  ...
البته فقط یکم ..

خب اوکی میتونست اعتراف کنه که خیلی بیشتراز یکم از چیزای کیوت خوشش میادو دوسشون داره ولی کسی که قرار نبود متوجه بشه ...

پس با خیال راحت خرسشو بیشتر به خودش فشار داد و با دهن باز به خواب رفت ...

صبح روز بعد تهیونگ .....

Sexy & CuteWhere stories live. Discover now