┨Chapter 43├JUDGE

420 106 12
                                        


Never judge soon in future

Chapter 43

با اخم های عمیق و شدیدی به صورت پر اشک و عصبانیت بکهیون که جایی دقیقا جلوی چشمهاش بودو با دستهاش به یقه ی پیرهن مشکلی رنگش چنگ زده بود خیره شده بود...

واقعا هیچ ایده ای نداشت که باید با این بچه ی احمق که خیلی غیر منتظره به سمتش حمله کرده بود و با صورت غرق اشکش یقشو تو دستاش گرفته بود چیکار کنه ولی درست لحظه ای بعد،درست بعد از شنیدن حرفی که از دهنش بیزون اومد عصبانیتش به اوج رسید

"_:باهاش چیکار کردی هاا؟اینقدر وقیحی پارک چانیول؟؟اینقدر لعنتی هستی که از بین بردیش؟؟چطور میتونی همچین موجود بی مصرفی باشی؟"

بکهیون از ته وجودش تو صورت چانیول فریاد میزد و با تمام قدرتش یقه ی اون رو توی دستش فشار میداد ..

دیدن جای خالی اژدهای عزیزش درحالی که فقط کمی مایه تیره رنگ و کمی پوسته ی تیره تر ازش به جا مونده بود تا حد غیر قابل کنترلی اونو به جنون رسونده بود..

همه ی وجودش حرف های شب قبلش با چانیول رو یاداوری میکرد..همه ی حسادت های احمقانه ی این مرد و عصبانیتش به خاطر کشیده شدن کاملا غیر اجباریش به جزیره و تمام چیز های دیگه ی این مرد رو اوی وجودش فریاد میزد و همین باعث شده بود تا همه ی گزینه های دیگه ی ذهنش رو دور بریزه و فقط روی گزینه ی مقصر بودن چانیول ثابت بمونه....

چانیول تقریبا داشت کنترل اعصابش رو از دست میداد..موهاش به سرعت رو به تیره شدن میرفت ولی حتی همین تغییر رنگ بی برنامه هم باعث نمیشد تا بکهیون عقب نشی کنه..

"_:حد خودت رو بدون ادن..چطور فکر کردی میذارم اینقدر راحت بهم بی احترامی کنی..؟"

حرفاش حتی ذره ای شرایط رو بهتر نکرد و حتی باعث شد تا بی پروایی بکهیون بیشتر از قبل بشه و اینبار صورتشو به صورت چانیول نزدیک تر کرد و پوزخند صدا داری زد

"_:حتی فکرشم نمیکردم حسادت بچه گانت باعث بشه تنها چیزی که داشتمو از بین ببری پارک چانیول!!لعنتی چیکارش کردی؟؟"

"_:داری درمورد چه کوفتی حرف میزنی؟؟"

"_:چی شده؟؟"

صدای مستر پوسیدو حتی ذره ای جو بینشون رو بهم نزد و بکهیون بدون اینکه حضور پستر پوسیدو اعتنایی بکنه به فریاد زدنش ادامه داد

"_:با اژدهای من چیکار کردی؟؟؟"

اینبار مستر پوسیدو با شدت بیشتری وجود خودش رو علنی کرد و قبل از اینکه به چانیول فرصت ترکیدن بده با اخم تندی سوال پرسید

"_:میگی چی شده یا نه مرد جوون؟؟"

اینبار بکهیون تصمیم گرفت تا جوابی به مستر پوسیدو بده...پس همونطور که نگاهش رو روی چانیول سرخ از عصبانیت میخ نگه میداشت گقت

fanfiction "S"[Uncomplete]Место, где живут истории. Откройте их для себя