(پارت اول) شروع عجیب

792 71 2
                                    

تابستون خیلی زود تموم شد و مدرسه ها میخواد شروع بشه ، رین و یونا تصمیم گرفتن که در مدرسه ای جدید ثبت نام کنن و همین کار رو هم کردن ، اونا بهترین دوستای صمیمی برای هم بودن.

بالاخره موقعش رسید و مدرسه ها شروع شد، یونا از رفتن به مدرسه و قرار گرفتن توی یه جو جدید و اشنا شدن با افراد باحال دیگ خیلی هیجان داشت درصورتی ک رین حتی حوصله ی جمع و جور کردن خودش رو هم نداشت اما خب اونا اماده شدن و رفتن مدرسه البته پیاده.

وارد مدرسه شدن همه بچه ها رفتارای خاصی داشتن بخصوص رفتار دخترا با پسرا. بعد از چند دقیقه همه به کلاساشون رفتن و سر جاهاشون نشستن ، جو کلاس جو خاصی بود و رین و یونا از این جو خوششون نمیومد ولی باید تحمل میکردن .

معلم وارد کلاس شد و به نظر معلم جدی ای میومد چون با اومدنش کلاس تو اوج سکوت فرو رفت حتی مگس هم اجازه پرواز تو کلاس و ایجاد صدا رو نداشت این معلم که مستر تام نام داشت و چهره فوق العاده جدی و عجیب داشت شروع به حرف زدن کرد:

( بچه ها لطفا توجه کنید ! میخوام دو نفر از دانش اموزای جدید که امسال به مدرسه ی ما اومدن و کره ای هم نیستن رو به شما معرفی کنم ، لطفا بلند شن ...)
رین و یونا بلند شدن و خودشون رو معرفی کردند و همونموقع صدای پچ پچ بچه ها بلند شد و یکی از اونها که میتونم بگم خیلی پررو بود با اعتماد بنفس و بدون ترسیدن از حرفای مستر تام با حالت ماتی گفت:

( ما که کامل بودیم هه حالا باید بیایم قوانینو به این دوتا هم یاد بدیم) و معلومه که اون کسی بجز کوکی نبود ، رین اماده ی زدن کوکی بود اما نمیخواست روز اول مدرسه دردسر درست کنه پس خودش رو کنترل کرد.

یونا دقیقا یه میز جلوی کوکی نشسته بود و رین هم بخاطر کمبود جا مجبور شد بره ته کلاس تکی بشینه.

وسط کلاس بود که جیمین با حالت خواب الود و موهای پریشون وارد کلاس شد ، مستر تام سوال پیچش کرد که این چه وقت اومدنه و اونم یه چرت و پرتایی سر هم کرد و موفق شد بره بشینه و موقع رفتن سمت میزش با کوک یه علامتایی رد و بدل کردن که نشون میداد اونا با هم دوستن رین با تعجب به جیمین که هر لحظه بهش نزدیک تر میشد نگاهی کرد و بعد هم یه نگاه به کلاس انداخت و با دیدن تنها جای خالی که کنار خودش بود تازه متوجه شد که کنار دستیه این بچه ی هپل شده و دعا میکرد که جیمین پیشش نشینه و همینطوری مث بز نگاش میکرد ولی جیمین از دور با چشمکش باعث معذب شدن رین شد ک قبل از اینکه جیمین به میز برسه رفت ته میز چسبید به دیوار و تو کتابش فرو رفت در همین حال جیمین یه نیشخند از سر رضایت زد و رفت نشست.
یونای بدبختم که جلوی کوک بود و تا اخر کلاس مورد کرم ریختنای کوک قرار میگرفت.
.
.
.
.
.
.

.............................💕........................💕.....................

خب این اولین داستان ما بود و امیدوارم خوشتون بیاد این اولین پارت بود و داستان از پارت های بعدی
جذاب و جذاب تر میشه امیدوارم تا اخرش همراهمون باشید و از داستان خوشتون بیاد💗💛
میتونید نظراتتون رو راجب داستان به صورت کامنت بیان کنید
منتظر پارت جدید باشید ;)

Blood for Love (خون در ازای عشق)🍷🔪🖤Where stories live. Discover now