(پارت بیست و چهارم) میخوای من بکشمت؟

172 17 13
                                    


رین داشت توی اب غرق میشد و دستاشو هی بالا میبرد که شوگا بیاد کمکش ولی شوگا فقط با تعجب بهش خیره شده بود و وقتی به خودش اومد که حتی دیگ دستای رین هم روی آب نبود.

شوگا سریع خودشو داخل آب پرت کرد و رین رو دید که داره پایینتر و پایینتر میره با ریلکسی خودشو بهش رسوند، چشمای رین بسته شده بود خیلی سریع کمرشو گرفت و به خودش نزدیکش کرد و همراه خودش اون رو به روی اب اورد و با ترس و نگاهش کرد.

_یعنی اون مرده؟؟؟

رین رو به سمت ساحل برد و اون رو روی سنگ ها رها کرد خودشم کنارش نشست و به این فکر میکرد که چیکار میتونه بکنه.

- هوی بیدار شو!!!
(اها اونم الان بلند میشه مطمئن باش😂)

شوگا که دید صدا زدن کار ساز نیست تصمیم گرفت تکونش بده.

- زنده‌ای؟؟بیدار شو دیگ
(نخیر بابا مرد @_@)

وقتی دید اینکار هم جواب نمیده احمقانه ترین روش به فکرش رسید...روشی که همیشه جواب میده.

شوگا یه نگاهی به لبای رین کرد و اب دهنشو صدادار قورت داد.خیلی اروم صورتشو به صورت رین نزدیک کرد با دستاش دو طرف صورتشو گرفت تا بهتر بتونه تمرکز کنه و ثانیه ای بعد لباش روی لب های رین بود.

چند دقیقه‌ای گذشته بود ولی رین هنوز بیهوش بود، شوگا دیگ خیلی کفری شده بود و عصبانیت توی قرمزی چشماش موج میزد پس عقب رفت و یه سیلی محکم زد تو صورت رین زد که رین هم سریع عکس العمل نشون داد و مثل پرنده‌هایی که برق گرفتتشون ، سیخ شد و یه سیلی محکم زد تو گوش شوگا.

- چتهههه؟؟؟؟😦

+ چرا منو غرق کردی ؟؟؟؟

- بلههه؟ من؟؟؟؟

+ بلههه تو ... تو گفتی برم ماهی بگیرم😡

- من گفتم ؟؟؟😒

+ پ چی نکنه من گفتم ؟؟😠

- دقیقا

+ واقعاااا؟؟؟؟😐...خب حالا من گفته باشم تو نباید جلوی منو بگیری!!😤

- من چمیدونستم که خانم نمیتونن شنا کنن...درضمن من بودم که نجاتت دادم😏

جمله اخرشو درحالی گفت که ژست جنتلمنانه ای گرفته بود.

😳+

+ خدا منو بکش ازین دنیا راحت شم😭

شوگا خودشو به گوش رین نزدیک کرد و با صدای بمش گفت...

- میخوای خودم بکشمت

رین ازین حرف شوگا جاخورد  سریع دوید پشت یه درخت.

+نهههههههههههههههههههه

😐😂_

شوگا تونسته بود یه چندتایی ماهی بگیره به اندازه ای که همه سیر بشن پس بلند شد و سمت سطل ماهی ها رفت.

- تو خوبی...حالا بیا برگردیم

شوگا به سمت جنگل راه افتاد و منتظر بود که رین هم پشتش بیاد اما رین بخاطر حرف شوگا و اون کاری که باهاش کرده بود، منتظر بود که اول شوگا راه بیوفته و بعد با فاصله یه متری ازش راه بره.

ولی طولی نکشید که با به یاد اوردن اون سوسک روی درخت جیغییییییی کشید و با ترس اینکه نکنه یه سوسک از روی درختای بالا سرش بیوفته رو موهاش به سمت شوگا دوید.

شوگا با تعجب به سمتش برگشت تا دلیل جیغاشو بفهمه ولی فهمید که بیخود بوده پس راهش رو ادامه داد

- واقعا متاسفم برات😑

_خدایا چرا تو دادن عقل به انسانا انقد خسیسی😞

"میرسیم به تهیونگ و یونا در خانه"
...😈❣️😇...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.......................🪳..............................🦟....................

پارت ۲۴
میدونم خیلی دیر اپ کردم(ببخشیییییید🙏)
یه مشکلی برای واتپدم به وجود اومده بود و نمیتونستم داستان رو اپ کنم.

Blood for Love (خون در ازای عشق)🍷🔪🖤Where stories live. Discover now