" پارت بیستم - بامزه "

192 37 0
                                    

صدای قدم هاش توی سالن گاراژ پیچید و شیومین بدون اینکه به سمتش برگرده فقط گفت :
_دیر کردی کریس وو...
کریس عاجزانه نالید :
_خواهش میکنم شیو ... تو دیگه با این فامیل لعنتی صدام نکن. انقدر امروز شنیدمش که حالم ازش بهم میخوره...
شیومین خندید و به کریس که با کت و شلوار و کراوات کنارش ایستاده بود و قیافه اش حالت مچاله شده ای پیدا کرده بود نگاه کرد :
_کم پیش میاد توی همچین لباسی ببینمت...انگار وقتی میپوشیشون خنده دار میشی...
کریس آهی کشید و گفت :
_حق هم داری که بخندی...من با این گردن آویز احمقانه شبیه دلقک های فربه پدرم میشم...اگه بخاطر اصرار های سهون نبود هرگز دست به این لباس ها نمیزدم...
_واقعیتش اینه که هر مکانی لباس مخصوص خودش رو داره و حق با سهونه ولی تو همیشه تیپ اسپرتی داری و انقدر کم لباس رسمی می پوشی که وقتی می پوشی انگار عجیب شدی...بگذریم ... شرکت بودی ؟
_واقعا مشخص نیست که دقیقا توی همون جهنم بودم ؟... میشه از من بکشی بیرون و بهم بگی که وضع ماشینا چطوره ؟
شیومین بلند خندید و گفت :
_من از اولش هم توی تو نبودم که بخوام بکشم بیرون ...
کریس چشم هاش رو گرد کرد :
_پناه بر خدا یااااا کیم مینسوک... اصلا وقت مناسبی رو برای شوخی انتخاب نکردی... در ضمن ...
صورتش رو مچاله کرد و با حالت چندشی به شیومین نگاه کرد :
_این حرف های چندش رو دیگه ازت نشنوم...نکبت...
شیومین با خنده دستش رو با حالت احترام نظامی کنار سرش گذاشت :
_چشم قربان...دیگه تکرار نمیشه ...
کریس سرش رو تکون داد و به ماشین زیر دست شیومین اشاره کرد :
_خوبه ... کامت چطوره ؟...خوب پیش میره ؟...چیزی کم و کسر نداره؟...
_نه دیگه کاری نمونده فقط دارم چکاپ نهایی موتور و اینجور مواردش رو انجام میدم...به زودی میره برای طراحی بدنه اش و تا دو روز دیگه تکمیل میشه ...
_خوبه پس برای تولد سهون آماده میشه ...
_همونطور که خودت میخواستی بله ... آماده میشه ...
_طرحش؟!...
_نگران نباش کریس...من مراقب همه چیز هستم ...
کریس دستش رو روی بدنه کامت کشید :
_میخوام دقیقا همون چیزی باشه که سهون میخواد...میخوام کامت یه چیز متفاوت برای سهون باشه همونطور که تا الان بوده ...
شیومین به سمت کریس برگشت :
_شک نکن که همینطوره ...
_نایت ؟!
_هنوز کمی کار داره...برای ساخت موتورش کمی اذیت شدم چون مثل موتور کامت سخت بود ...و به همین دلیل کمی طول کشید ... تو گفته بودی بیشتر تمرکزم رو روی کامت بذارم...با این حال قسمت های اصلیش ساخته شدن و فقط سوار کردنشون روی هم مونده تا بتونه قابل استفاده بشه...تا یک هفته قبل مسابقه آماده اش می کنم... یه مسابقه عالی رو باهاش به نمایش میذارین...بهم اعتماد کن...
_دارم...بهت اعتماد دارم...از همون وقتی که هنوز هیچ اتفاقی بین هیچ کدوممون نیفتاده بود و چن اومد پیشم و ازم خواست کمکت کنم تا به رویات برسی بهت اعتماد کردم... از همون روزی که برق چشم هات رو به ماشین ها  و هیجانت برای ساختشون رو دیدم با تمام وجودم بهت اعتماد کردم شیو...هم من هم سهون،  مطمئنیم که تو بهترینت رو همیشه ارائه میدی و دقیقا بخاطر همون اعتماد بود که قبول کردم به رویات برسی و رویای ما رو اینجا بسازی...
شیومین لبخند زد و مشتش رو به مشت کریس کوبید :
_پشیمون نمیشی رفیق...
کریس هم لبخند زد :
_میدونم...
چند دقیقه سکوت کردن و بعد از اینکه شیومین کار های لازمه برای چکاپ کامت رو انجام داد دستکش هاش رو از دست هاش خارج کرد و گوشه ای قرارشون داد. به پسری که گوشه سالن ایستاده بود اشاره ای کرد و وقتی پسر جلوشون ایستاد گفت :
_ببریدش برای طراحی بدنه اش...خیلی زیاد احتیاط کنید و دقیقا چیزی رو که ازتون خواستم روش پیاده کنید ... این ماشین خیلی حساسه و اگه کوچکترین مشکلی باشه همتون رو توبیخ می کنم فهمیدی ؟
پسر سرش رو تکون داد و بعد از گفتن " بله هیونگ " شیومین و کریس رو ترک کرد.شیومین به سمت کریس برگشت و گفت :
_چای یا قهوه ؟
_هیچ کدوم شیو...فقط اومده بودم به کامت سر بزنم و از روند ساخت نایت باخبر بشم...و البته ...
کارتی رو از جیبش خارج کرد و به سمت شیو گرفت :
_این رو هم میخواستم بهت بدم...هر چند که برای چن هم جداگانه کارت میبرم اما خودت هم بهش یادآوری کن...همونطور که میدونی دو روز دیگه تولد سهونه و مثل هر سال جشنش توی ویلاست ... خوشحال میشم بیاین...
شیومین لبخند زد و کارت رو از کریس گرفت :
_اوه حتما...
_خوبه... هر وقت کاری داشتی یا به چیزی احتیاج داشتی ...
شیومین وسط حرفش پرید و حرفش رو ادامه داد :
_حتما باهام تماس میگیری و اول به خودم میگی ...باشه کریس...واقعا لازم نیست هر بار این رو بهم یادآوری کنی ...هوم؟
کریس خندید و دستش رو به بازوی شیومین کوبید :
_بعدا می بینمت...فعلا...
شیومین سرش رو تکون داد و کریس با لخند سالن رو ترک کرد...بی صبرانه منتظر این بود که عکس العمل سهون رو با دیدن کامت توی تولدش ببینه چون سهون بهش ثابت کرده بود با هر بار آوردن اسم کامت باید منتظر ریکشن جدید وجالبی از سهون باشه و کریس حاضر بود کل عمرش رو وقت بذاره و فقط حالات هیجان زده صورت سهون رو تماشا کنه ...
•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•ꕥ||ꕥ•

" Comet "  [Complete]Where stories live. Discover now