part 17

1.3K 184 236
                                    


سلام سلام


ووت ⭐️⭐️و کامنت 💌 یادتون نره..


لطفا بوک رو تو ریدینک لیستتون اد کنین..

و يه سوال خيلي مهم..... 🤔

چرا اين بوك بخت برگشته رو ريپورت ميكنين؟ واتپد انقد بهم پيام داده ديگه روش نميشه، بيشتر كاورها رو حذف كرده و اگه بوك حذف بشه من امكان نداره بقيشو بنويسم، گفته باشم 😑

چون حالم گرفته بود رو نوشته هام تأثير داره و اين پارت و دوپارت بعد خيلي ناراحت كننده شد، همش تقصير كساييه كه بوكو ريپورت كردن😐 من بي تقصيرم🙃


زین شکه و ترسیده نگاهش کرد و برای هضم چیزی که شنیده بود یکم زمان نیاز داشت ولی لیام خیلی عجول بود

لیام- کری؟

کراواتش دست لیام بود و متوجه نشده بود کی لیام از دور گردنش باز کرده.. کتشو رو میز انداخت و دکمه هاشو باز کرد.. شلوارشو در اورد و با پیراهنش کنار کتش گذاشت..

لیام- رو میز بشین و خودتو اماده کن.. کاری کن ان شم..

زین- ش.. شوخیت گرفته؟

وقتی نگاه مصمم لیام رو دید مجبور شد رو میز بشینه.. پاهاشو بیشتر از عرض شونه هاش باز کرد.. لیام رو بروش رو صندلی نشسته بود و دستشو زیر چونش گذاشته بود و با بیخیالی نگاهش میکرد..

لیام- زودباش..

قبلا چن بار برای لیام از خودش فیلم فرستاده بود، ولی اینکه لیام دقیقا تو تخم چشماش زل بزنه و چن قدم باهاش فاصله داشت همه چی رو براش پیچیده و سخت میکرد..

حس میکرد مرد روبروش رو نمیشناسه.. براش زیادی غریبه بود.. اتفاقات اخیر باعث شده بود تو مودش نباشه.. حالش خیلی بد بود و پشت دستشو جلو دهنش گرفت تا لرزش لبهاشو کنترل کنه و بغضی که گلوشو فشار میداد رو تحمل کنه..

زین- ن.. ن.. نمی.. تونم..

لیام- خسته کننده..

از رو صندلی بلند شد و لوب رو از کشو میز برداشت.. پاهای زین رو کشید تا اونو به لبه میز نزدیک کنه.

زین- ل..لیام..

لیام- مگه برا همین اینجا نیومدی..

سرشو به چپ و راست تکون داد.. نمیتونست کلمه هایی که میخواد رو پیدا کنه.. هیچوقت نگاه لیام انقد خالی و ترسناک نبود..

زین- م..من.. نمی..نمیخوا..ستم....

پلکاش رو هم فشار داد.. ضعفش تو گفتن کلمه ها نابودش میکرد.. همش به خاطر لیام بود.. حاظر بود براش هر کاری بکنه.. دوست داشت به یاد بیاره شنیدن صدای لیام چه حسی داره ولی صدای مرد رو نمیشنید.. لبهاش تکون میخورد و صدایی نمیشنید..

Mistake [z.m_l.s]Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz