پارت بیستم.

239 59 7
                                    

کیونگسو به خیره شدن‌ها عادت کرد. شاید چون جونگین هیچ وقت از کنارش تکون نخورد یا شایدم فقط کیونگسو دیگه بهشون توجهی نکرد. اهمیتی نداشت. چیزی که اهمیت داشت این بود که اگه قبلا کسایی بودن که بهش شک داشتن، الان دیگه ندارن.

اگه کسی بود که فکر میکرد کای در مورد این رابطه جدی نیست، الان بهش ثابت شده بود که اشتباه میکنه. چون الان بیشتر از سه ساعت شده بود که کنار دوستاشون ایستاده بودن، انگشت‌هاشون توهم قفل شده بود، و گاه و بیگاه یکی دوتا بوسه داشتن. حس عجیبی داشت. اینکه میدونست میتونه هرکاری که میخواد رو انجام بده بدون اینکه به دیگران اهمیت بده. متفاوت بود.

کیونگسو احساس آزاد بودن داشت.

"خب هی، سو. کاری که با موهات کردی رو دوست دارم. مدل موهات.. خب، شبیه خودت نیست. خوبه."

"داری بی‌ادب بازی در میاری، تائو، خفه شو." لوهان قبل اینکه نگاهش به سمت کیونگسو برگرده، سر تائو داد زد. "اما باید باهاش موافقت کنم، امشب خیلی هات بنظر میرسی."

"اجازه دارین نگاه کنین. اما دست نزنین." کیونگسو با بیخیالی گفت، تو اون لحظه اصلا احساس خجالت نمیکرد. احتمالا بخاطر مقدار کمی تکیلا بود که تو رگ‌هاش درحال سوختن بودن.

"چی؟" کای تکون خورد. "نچ. نه. قطعا نه. نه لمسی و نه نگاه کردنی. شما پسرا حال بهم زنین."

"اینطور نیست که لخت ندیده باشیمش." سهون چشم غره رفت و کیونگسو حس کرد گونه‌هاش دارن آتیش میگیرن. "از مزیت‌های بودن تو تیم فوتباله."

"این چطوری یه مزیتیه؟" تائو اخم کرد، و عقب رفت. "این قطعا چندش‌آوره."

"اون دهن دگرجنسگرات رو ببند، زی تائو."

"خب" لی صحبت کرد، صداش تو اون خونه‌ی پر از بوم بوم آهنگ دور بنظر میرسید. "منم به پسرا علاقه‌ای ندارم، اما دی.او کون خوبی داره. و کای علاقه داره که با بالاتنه‌ی لخت تو خوابگاه بچرخه. و وقتی حموم میکنه هیچ وقت در رو قفل نمیکنه. من چیزای زیادی دیدم."

"اوه خدای من" کیونگسو شنید که کای قبل اینکه آروم کیونگسو رو کنار بزنه و به هم اتاقیش زل بزنه، با غرغر گفت. "لی؟ آره. اوکیه. الان میتونی ساکت شی."

"چی شد که اخر بحثمون به ادمای لخت رسید؟" شیومین پرسید و چن یه جواب آماده کرد.

"تائو داشت درمورد موهای کیونگسو حرف میزد. و ما متوجه شدیم که لی هنوزم اون علاقه عجیبش به کون رو داره. مطمئنیم گی نیست؟"

کیونگسو از مکالمه و ییشینگ خجالت زده، خودش رو کنار کشید، سرش رو روی پای جونگین گذاشت. و به یه طرف کج کرد و یه ثانیه بعد لبهایی رو حس کرد که روی پوستش کشیده میشدن. کیونگسو لبخند زد.

"میخوای برقصی؟" کای پرسید و کیونگسو یه لحظه خشکش زد.

"رقص؟.. ممم.. من نمیتونم برقصم، جونگین."

love me rightWhere stories live. Discover now