part 36

1.1K 108 5
                                    


لیام

به خودم اومدم دیدم ساعت ۱۱ صبح من هنوز نشستم

به بیرون زل زدم از وقتی که اومدم خونه نتونستم بخابم

بارون بند اومده بود اما چشمای من هنوز به بیرون زل زده

بود از جام پاشدم رفتم سمت اینه به خودم نگاه کردم

با یه پیرمرد فرقی نداشتم چشمام خونی بود زیر چشمام

چروک افتاده بود نمی خاستم اینجوری باشم رفتم سمت

دستشویی شیر آب باز کردم چند بار آب به صورتم زدم

دوباره به اینه نگاه کردم ولی صدای زنگ گوشی منو از

افکارم بیرون کشید جواب دادم
بله؟

تریشا: سلام عزیزم صدات چرا اینجوریه چیزی شده؟

نه چیزی نیست فقط نخوابیدم بگذریم چیزی شده؟

تریشا: راستی واس نهار مهمون منی و در ضمن میخام

راجب یه مسئله ای باهات صحبت کنم

ممنون تریشا باشه میام دنبالت

تریشا: منتظرم عزیزم

۱ ساعت بعد

ساعت ۱۲بود از جام بلند شدم به خودم رسیدم کت

شلوارمو پوشیدم

با یه کراوات توسی و یکمی عطر موهامو به سمت بالا زدم

سوئیچ برداشتمو سوار ماشین شدم به خونه تریشا رسیدم

بهش زنگ زدم تا بیاد بعد ۵ دقیقه از خونه اومد بیرون

سوار ماشین شد و حرکت کردم

تریشا: لیام چه خوشتیپ شدی

ممنون تریشا تو ام زیبا شدی ...بعد نیم ساعت به آدرسی

که تریشا بهم گفت رفتیم یه رستوران بود جلوی رستوران

پیاده شدیم و یکی از خدمه های رستوران اومد سوئیچ

ازم گرفت با تریشا وارد رستوران شدیم و رو یکی از میزا نشستیم

تریشا: خوب لیام چی میخوری؟

هر چی سفارش میدی واس منم همونو بده
.
.
.
بعد اینکه غذامونو خوردیم از رستوران اومدیم بیرون تا

صحبت کنیم

تریشا: لیام میخاستم راجب زین باهات صحبت کنم

با شنیدن اسمش دوباره حالم بد شد عذاب وجدان گرفتم

ولی تن صدامو که می لرزید آروم کردمو گفتم : بگو می شنوم

تریشا : خب خواهرزادم چند وقتی خارج بوده قراره دو

روز دیگه بیاد خونه من و میخام زین اونو آشنا کنم دختر

خوبیه اسمش "لی لی " به نظرت زینم از اون خوشش میاد؟

بعد حرف تریشا شکه شدم و استرس جاشو به عصبانیت

داد با لحنی که سعی میکردم آرومش کنم گفتم

نمیدونم زین باید خوشش بیاد از خودش بپرس

تریشا: لیام حالت خوبه چرا صورتت قرمز شده؟

من خوبم تریشا فقط زودتر باید برم تا نیم ساعت دیگه باید

شرکت باشم از تریشا خداحافظی کردمو رفتم سمت خونه

رسیدم خونه سوئیچ با عصبانیت پرت کردم رو میز داد زدم

"اون پسرمال منه نمی ذارم هیچکس اونو مال خودش کنه"

اما با به یاد آوردن کاری که باهاش کردم محکم دستمو زدم

به اینه اینه هزار تیکه شد از دستم خون زیادی رفت ولی با

اون حال رفتم سمت کمد مشروب اوردم بیرون تنها چیزی

که میتونه کمکم کنه اینه بطری سر کشیدم بعد چند دقیقه

تو حال خودم نبودم از جام بلند شدم اما نتونستم تعادلمو

حفظ کنم افتادم زمین با خشم داد زدم

" نابودت کردم من تو رو کشتم حالا خودم دارم نابود میشم"




stepfatherWhere stories live. Discover now