چپتر2 : روی صخره

443 109 23
                                    

یان جین نبود.

اگر چه شن ژیشیان نمیدونست یان جین تواین سن چه شکلی بوده ، ولی فقط لازم بود تا یه نگاه به کسی که کنارشه بندازه تابفهمه که یان جین نیست.

به غیر از اینا ، این پسر خیلی معمولیبود.

این طور نبود که زشت  باشه ، ترجیح میداد بگه متوسطه و چهره به یادموندنی نیست.  این مشخصات ظاهری نمیتونست که مالشخصیت اصلی باشه.

شن ژیشیان ، استادی که به دلیل آسیبدیدن بازنشسته بود ، آروم شد و بی صدا آه کشید.

حالا هروقت به یان جین فکر میکرد، یاداون کابوس وحشتناک که خبر از مرگ میداد میوفتاد. فقط یه کلمه بود که میتونست حالشو توصیف كنه: وحشت زده. 

به هر حال صداش زده بود "شاگردکوچیک"

شن ژیشیان با چشمای متفکر تلاش می کرد،کهیادش بیاد این شخص کی میتونه باشه.

درواقع اون شاگرد صاحب اصلی بدن بود.

یه سال پیش ، یه کم قبل از اینکه صاحباصلی بدن یان جین رو به عنوان  شاگردش قبولکنه ، یه شاگرد دیگه هم به اسم یان شن از مجموع مسابقه شمشیر حزب قبول کرده بود. 

یان شن تو این سال فقط ۱۳ یا ۱۴ سالشبود و هنوز صورت بچگونه ای داشت.  به هرحال به طور غیر منتظره ای قوی به نظر می رسید و قدرت معنوی نسبتا خوبی داشت.

شن ژیشیان چشمهاش رو بسته بود و فکر میکرد.  مژه های سیاه رنگش متضاد پوست سفیدشبودن، او به آرامی به پشتی تخت تکیه داده بود و موهای بلندش مثل آبشاری سیاه وبراق روی شونه هاش افتاده بودن.  مرد ،ظریف و تنبل و خواب آلود به نظر می رسید. 

چشمان یان شن به خاطر احساس غیر قابلتوضیحی درخشید.اما زود پنهانش کرد.

دو سه قدم به شن ژیشیان نزدیک شد ودوباره با نگرانی گفت:"استاد". و ادامه داد؛ " استاد هنوزمناراحتی؟ از برادر ارشد ناراحت نباش. قبلا مجازاتشو قبول کرده و به صخرهبازتاب[1]فرستاده شده. مطمنااون متوجه اشتباهش میشه  و دوباره تکرارشنمیکنه."

مجازات در صخره بازتاب!

همه چیز براش روشن شد و شن ژیشیانبالاخره فهمید که تو کدوم قسمت از داستان قرار داره.

مردمک چشماش گشاد شدن و دلش می خواستبلافاصله غش کنه ،و وانمود کنه که چیزی نمیدونه. تو این قسمت از داستان ، یان جین تو وضعیت سختی قرارداشت.                                                                                 

It's not easy being a master(استاد بودن راحت نیست)Where stories live. Discover now