چپتر13 : عجله

332 96 91
                                    

از زمان ناکام شدن در آموزش شمشیر زنی، شن ژیشیاناحساس میکرد کاملا زده گلدون رو شکسته  ووجهه ی خودش رو جلوی یان جین از دست داده. از اون موقع، خیلی تنبل تر از این بودتا دوباره بازسازیش کنه.

به هر حال، حالا که همچین چیز شرم آوری قبلا توسط یانجین دیده شده بود، نقش بازی کردن دیگه چه فایده ای داشت؟

تظاهر کردن هم خسته کننده بود. شن ژیشیان در حالیکه با آرامش فکر میکرد، رو تختی رو کنار زد. در آخر، اون فقط میتونست به زیباییباطنیش تکیه کنه تا استادی خوب بشه و شاگردش اونو به رسمیت بشناسه.

بعد از حادثه ی رگ به رگ شدن کمرش، یان جین در موقعیتهای مختلف با شن ژیشیان برخورد میکرد، شن ژیشیان ماهی میخورد رو استخوناش و تف میکرد،وقتی رو مبل چرت میزد و یهو با شیائو کائویا دعواش میشد. حتی وقتی فقط برای حواسپرتی تمرین شمشیر بازی میکرد، شمشیرش از دستش در رفت و نزدیک بود سر شیائو کائویارو به باد بده. خیلی زود، سر هرچیزی، حتی کوچیک ترین مسائل دعواشون میشد و زمان بههمین شکل گذشت.

یان جین,"..."

حس و حال یان جین خیلی بغرنج بود.

این واقعا همون شن ژیشیانی بود که میشناخت؟ شایدواقعا تسخیر شده بود...

در همین حال، شن ژیشیان در کمال تعجب فهمید که نتیجهاز دست دادن وجهش، به شدت راضی کنندست. اون هیچوقت فکر نمیکرد بعد از اینهمه سختتلاش کردن، نتونه حتی چس مثقال یان جین رو نرم کنه. اما  به خاطر حجم زیاد بدبختیش، ذهنیت همون آدمبالاخره متزلزل میشه.

اگرچه که نمیتونه سوء تفاهم های قبلی رو برطرف کنه،اما حداقل رفتارش باهاش یکم آروم تر شده بود. الان دیگه حتی استاد و شاگرد هرازگاهی میتونستن باهم مکالمه عادی داشته باشن.

شن ژیشیان خیلی خوشحال بود، به سختی میشد باور کردکه این سیاست دلجویی واقعا کار سازه. اون اینهمه پول هدر داده بود و حتی به این نتیجهکه الان رسیده بود نزدیک هم نشده بود. به هر حال، سال پیش، رهبر حزب سابق اختیارزمین های بزرگ و ارزشمندی رو بهش داده بود. حتی بیشتر از سونگ مینگ.

سونگ مینگ حتما باید عصبانی باشه.

چون تو جلسه امروز صبح، سونگ مینگ حتی پیش قدمی کردکه زیر زیرکی به ناظر ها علامت بده تا به شن ژیشیان اشاره کنن که دست از نظارت بهاین زمین ها بکشه و کُلشونو به هیئت حزب تحویل بده.

همه ی ارشد ها میدونستن  که در گذشته چقدر سود در وسطای راه، برای حزبجدا شده بود.

It's not easy being a master(استاد بودن راحت نیست)Where stories live. Discover now