Two

1.3K 299 302
                                    

″فاک بهش″
نامجون داد زد وقتی برقا رفت.

اون شمع هایی که یونجی در اوایل توضیحاتش به همه گفته بود روشن کنن ، الان فقط بود.

″چیزی نیست بیب...حتما یه مشکل تو ساختمونه و اون صدا هم برخورد ظرفایی بوده که تازه شستیم″
نامجون سعی کرد سوکجین رو اروم کنه.

″آره گایز..نترسید″
هوسوک گفت‌.

″اوکی..خب″
نامجین بازم نشستن.

″حس خیلی بدی دارم″
جونگ کوک گفت.

″تلقینه″
تهیونگ گفت و دست جونگ کوک رو گرفت.

″آره‌...خب″
جونگ کوک گفت.

″فاک بهتون من خوابم میاد″
یونگی گفت و سرش رو روی شونه ی هوسوک گذاشت.

تنها دیدی که از خونه ی تهیونگ و جونگ کوک داشتن ، آشپزخونه و دری بود که به راه رو میرسید.
اونا روی دوتا صندلی چوبی نشسته بودن.
جونگ کوک سمت راست و تهیونگ سمت چپ.

از خونه ی هوسوک و یونگی فقط اتاق بود و دری که باز بود و هال خونه رو نشون میداد.

خونه ی جیمین ، اون روی مبل توی هال نشسته بود.
پشتش آشپزخونه معلوم بود و راه رو.

خونه ی نامجین چیزی جز مبلی که روش نشسته بودن معلوم نبود ولی توی هال بودن.

″من دوباره به یونجی زنگ میزنم″
جونگ کوک گفت و به یونجی زنگ زد.

اون ویدیو کال رو جواب داد:″اوه خدا...بالاخره‌...اینترنت واقعا ضعیفه″
یونجی گفت و موهای بلندش رو بست.

″خیلی خب‌‌..نبودم چیشد؟″
یونجی با نگرانی پرسید.

″برقای خونه ی نامجون و سوکجین سوخت..یه صدایی اومد″
تهیونگ گفت‌

″اوه..فقط بیاید امیدوار باشیم یه موجود خبیث نباشه″
یونجی با صدایی لرزون گفت وقتی نگاهش روی جیمین بود.

″امم..جیمین..پ-پشت سرت..یه‌‌..ن-نور..″
جونگ کوک با ترس گفت.

جیمین برگشت و پشت سرش چیزی نبود...فقط یه نور بود.

″اون نور..فکر کنم واسه یخچاله″
جیمین گفت.

″اما..داره حرکت میکنه″
یونجی گفت.

″میشه الکی منو نترسونید؟حس بدی دارم همینجوری هم″
جیمین غر زد.

″خیلی خب‌..ببخشید″
نامجون گفت و لبش رو گاز گرفت.

″بیاید بفهمیم کس-″
حرف یونجی نصفه موند وقتی صندلی جونگ کوک با شدت عقب کشید شد و به دیوار کوبیده شد.

″تهیونگ با ترس دستش رو روی دهنش گذاشت.
همه شوکه به جونگ کوک نگاه کردن.

جونگ کوک از ترس بغض کرده بود:″ت-ته″

🛑Host_VKOOK🛑Where stories live. Discover now