هری دیگر مانند قبل نمیخندید . او حتی گریه هم نمیکرد ؛ جسم بیروح او در بغل معشوقه اش تنها دلیل زنده ماندن او؛ بود .
" حاضرم هر کاری انجام بدم تا یکبار دیگه بخندی "
هری دیگر مانند قبل نمیخندید . او حتی گریه هم نمیکرد ؛ جسم بیروح او در بغل معشوقه اش تنها دلیل زنده ماندن او؛ بود .
" حاضرم هر کاری انجام بدم تا یکبار دیگه بخندی "
خلاصه: ویل گراهام تو زندگی هانیبال بی ماننده, و اون به شکل خشن و آشفته ای عاشقش میشه. این برای ویل ما خیلی خوب نیست, اما ممکنه خودش اونطوری که انتظار میره مخالفت نکنه.
این فن فیکشن ترجمهست و من نویس...