page 34

408 64 2
                                    

امروز می خوام بهش بگم ... راستش دو دل بودم که ازش درخواست کنم به هر حال فک نکنم ردم کنه در اون حدم قلبش از سنگ نیست ولی من واقعا به اون پول نیاز دارم ...

هنوزم چنان رفتار خوبی باهام نداره ولی بدم نیست یعنی زیاد منو نمیبینه که بد رفتار کنه صبح زود میره سر کارش و شب دیر وقت برمیگرده اونم اگه برگرده

چند شب پیش ... هق ... اه نمی دونم چرا گریه ام میگیره ... هر وقت به این فکر می کنم که قلبم شکسته تر از این نمیشه ولی باز هم راهی برای شکست دوباره تیکه هایی که کنار هم جمع میکنم پیدا میشه (هق) ... چند شب پیش (هق) جیمین یه دختر اورد خونه و... (هق) اه بس کن لعنتی انقدر براش اشک نریز ... اونا باهم رابطه (هق) داشتن نمی دونم رابطه داشتن جیمین بیشتر اذیتم میکنه یا (هق) اینکه جلوی من (هق) رابطه داشتن ؟

اونا حتی زحمت رفتن به اتاق و بستن در رو به خودشون ندادن ... تا صبحی که من از سرما میلرزیدم عجیبه که وسط تابستون عین بید بلرزی در حالی که اصلا سرمانخورده باشی توی خونه فقط صدای ناله بود و هیچ کس نبود که به داد من برسه ..‌.

جیمین؟ ... اره اون صبح تازه از مستی خارج شده بود و تازه وجود من تو اون خونه نفرین شده رو احساس کرده بود ولی چرا چهره اش از کرده اش پشیمون به نظر میرسید ؟

امضاء : مین یونگی

The Only End Where stories live. Discover now