1

210 6 2
                                    

هویج:
با شنیدن صدای چرخیدن کلید توی قفل در سریع دیوید تو کمد و فقط خدا خدا میکردم که ددیش یادش نباشه یا حداقل پیداش نکنه،ولی خبر نداشت که ددیش طبقه پایین داره همینطور که از لباساش کم می‌کنه و بالا میاد که راحت تر بتونه دنبال اون شیطون فرشته نما که الان ی جا قایم شده بدوعه.
خیلی آروم وارد اتاق شد و گفت:«پیشی پیشی کجایییی؟»
پی که داشت از لای در بیرون و نگاه میکرد با دیدن یونگ هویی که با ی باکسر مشکی صداش می‌کنه لحظه ای از دیدن اون عضلات سفید و موهای ژولیده و اون دیک لعنتی که حتی با نگاه کردن از روی باکسرم درد و لذتش و حس میکرد ذهنش منحرف شد و عملاً دهنش اب افتاد اما به خودش اومد و مطمئن شد که  ددیش نه تنها یادش نرفته بلکه برای بردنش به حمام کاملاً آماده شده پس سعی کرد آروم تر نفس بکشه که صدای کم تری ایجاد کنه ولی وقتی دید یونگ هو داره از اتاق خارج میشه یکم آروم تر شد.
یونگ هو بیرون رفت و پی یکم بیشتر تو کمد موند که از رفتنش مطمئن بشه وقتی دید که برنگشته گفت حتماً رفته جاهای دیگه رو ببینه اومد بیرون ولی خیلی عجیب بود که کلا دیگه صدایی از پشت در اون اتاق نمیاد  در و باز کرد و آروم گفت:«ددی؟»ولی هیچی پس با نگرانی اومد بیرون و کمی بلند تر و با بغض  دوباره صداش زد اما هیچی دیگه داشت از ترس سکته میکرد رفت وسط پذیرایی و بلند داد زد:«ددددددددییییی!!؟؟؟»
و ناخداگاه بغضش ترکید همینطور که دستش جلوی صورتش بود با صدای آرومی که همراه نفس داغی درست کنار گوشش راه شد به خودش لرزید:«بالاخره اومدی پیشی»

Little brat kittenWhere stories live. Discover now