📷Part 11📷

482 125 35
                                    

با ورود دختر و پسری به اتاق نگاه تهیونگ و یونگی سمتشون برگشت اما بقیه که به این دیر کردناشون عادت داشتن فقط در جواب سلامشون سری تکون دادن.دختر و پسر رو به روی نامجون و کنار یونگی و تهیونگ نشستن.اگه اتاق تاپ ها نبود ممکن بود فکر کنه اون دوتا با هم قرار میذارن.

دختر به محض نشستن با لبخند سمتشون برگشت و گفت:«سلام پسرا من رزی ام و اسمم تو گروه چت اِسه احتمالا منو نمیشناسین چون این چند وقته اصلا تو گروه حرف نزدم.شما کی هستین؟»

یونگی سرشو یکم خم کرد و بعد گفت:«من یونگیم.مین یونگی.اسمم تو گروه سه تا خطه»

رزی لبخندی زد که یدفعه تهیونگ گفت:«سلام رزی شی من تهیونگم از آشنایی باهاتون خوشبختم اسمم تو گروه چت شکارچی هیولاس»

قبل از اینکه یونگی به یدفعه مودب شدن تهیونگ واکنش نشون بده رزی با خنده گفت:«اوه لازم نیست انقدر رسمی باشی پسر میتونی نونا صدام کنی»

یونگی با تعجب سمت رزی برگشت و گفت:«اما از کجا میدونین از ما بزرگترین؟»

رزی موهاشو پشت گوشش زد و سرشو جلو آورد.با صدایی که فقط خودشون میتونستن بشنون گفت:«به هر حال شک دارم بعد از بیرون رفتن از این اتاق هنوزم کسی باشه که نفهمه تو همون کسی هستی که با کاک بلاک معروف کیس داشتی پسر.دونگسنگم عکسارو پخش کرده»و سرشو عقب کشید.

یونگی با دهن باز نگاش میکرد که یدفعه یه دست زیر دهنش اومد و دهنشو بست.با تعجب به پسر خوش قیافه ای که عینک زده بود و تیپش نسبتا نامرتب بود نگاه کرد. پسر عینکشو برداشت و همونطور که ظاهرشو مرتب میکرد گفت:«ببند مگس نره توش.راستش اصلا از جونگ کوک بعید نیست.یکی از ایراداش همینه.امیدوارم یه روز رازدار بشه.که البته بعیده»بعد عینکشو زد و با لبخند گفت:«من لوکاسم ملقب به کاندوم فروش.از آشنایی باهاتون خوشبختم هیونگا»یونگی یکم بهش خیره شد و آروم گفت:«منم همینطور»

تهیونگ یکم به قیافه شوکه یونگی نگاه کرد و بعد رو به لوکاس گفت:«میگم لوکاس یه سوال خیلی ذهن منو درگیر کرده جوری که حس میکنم جزو سبجقه»

لوکاس با تعجب به تهیونگ نگاه کرد و گفت:«چه سوالی هیونگ؟؟اگه جزو سبجق باشه فکر نکنم بتونم جواب بدم»قبل از اینکه تهیونگ چیزی بگه یونگی با بهت پرسید:«تو میدونی سبجق چیه؟؟»

لوکاس انگار که داره به یه آدم فضایی نگاه میکنه به یونگی نگاه کرد و گفت:«امم هیونگ...دیگه کی این روزا نمیدونه سبجق چیه؟؟»

تهیونگ با خنده رو شونه یونگی زد و گفت:«این هیونگت نمیدونست لوکاس.به هر حال....»و با چشمای مشتاق به لوکاس خیره شد و پرسید:«چرا اسمت کاندوم فروشه؟؟»

با تموم شدن سوال تهیونگ همه خندیدن و لوکاس آه ناراحتی کشید.این دفعه حتی اون پسر که رهبر تاپ ها هم بود سرشو بلند کرد و با لبخند شیطانی به لوکاس خیره شد.

Kak Block(BTS_yoonmin)[Full]Where stories live. Discover now