📷Part 67📷

53 13 0
                                    

یک هفته از زمان دورهمی گذشته بود.

یه هفته ی پرماجرا که رزی نمیخواست دیگه هرگز تکرار بشه!

برای همینم بود که پیام "میخوام کمپانیمون رو عوض کنم ولی قراردادمون هنوز تموم نشده"رو تو گروه فرستاده بود.

رزی و جیسو همیشه از کمپانیشون ناراضی بودن و دلیلش خیلی چیزا بود.

از رفتار بقیه ی کارآموزا گرفته تا نادیده گرفتن فضای شخصیشون توسط مربی ها و خیلی چیزای دیگه.

ولی تو این یه هفته،اتفاقی افتاده بود که هیچ جوره نمی تونست نادیده اش بگیره!

نوه ی بزرگترین سهامدار کمپانی وای جی،تلاش کرده بود تا دوست دختر عزیز و کیوتش رو بدزده!

بزرگترین جنایت قرن_از نظر خود رزی_که یه نفر می تونست مرتکب بشه!

برای همین سریع یه عالمه توضیح اضافه کرده بود و تو گروه فرستاده بود تا بتونه با کمک بقیه کمپانیشون رو تغییر بده و از دوست دختر معصومش_بازم از نظر خود رزی_محافظت کنه!

این یه هفته خیلی استرس داشت و اون روی خفنش کنار رفته بود و رزی نگران و عاشق جیسو،کنترل کارهاش رو به دست گرفت.

کارهای حقوقی لغو قرارداد...پول خسارت لغو قرارداد....پیدا کردن یه کمپانی جدید و خوب....برنامه ی عقب افتاده اشون برای دبیو...

نگرانی هاش در مورد تموم این چیزا به قدری زیاد شده بود که حتی چند بار بالا آورده بود و معده درد گرفته بود!

حس میکرد دنیا داره تموم میشه!

و پنج روز بعد...

_حس میکنم دنیا داره تموم میشه.....

رزی با یه حالت پوکر گفت و با بی حوصلگی به ساختمون بزرگ مقابلش نگاه کرد.

"کمپانی سرگرمی کیم"

یه کمپانی که یک روز بود تاسیس شده بود و بزرگترین و تنها سهامدارش،کیم سوکجین و برادر بزرگتر دوست دخترش بود!

دیدن اینکه تمام نگرانی هاش با قدرت "پول" و "ارتباط" تو پنج روز حل شده،یه حس پوچی عجیب بهش داده بود که نمی تونست هیچ جوره بیانش کنه.

_برای اینکه همه چی انقدر راحت حل بشه....یکم زود نیست؟نباید سختی های بیشماری رو طی کنیم تا بتونیم دبیو کنیم و اون سختی ها باعث بشن طرفدارهامون بهمون افتخار کنن؟

رزی که هنوز نمی تونست باور کنه ساختمون رو به روش واقعیه نه توهم،با گیجی گفت و سرش رو کج کرد.

جیسو که خودشم تا حدودی شوکه بود،با این حرف رزی به خودش اومد و سریع گفت:«نگران نباش رزی!ما اگه داستان های یه روزمون تو کمپانی وای جی رو هم تعریف کنیم طرفدارهای آینده امون برامون اندازه ی سه سال گریه میکنن از بس که مهربونن!»

"ما هنوز طرفدار نداریم از کجا میدونی مهربونن؟"

رزی با گیجی فکر کرد ولی تصمیم گرفت خوشحالی دوست دخترش رو به هم نزنه.

حداقل باور به اینکه طرفدارهای آینده اشون مهربونن یه جورایی بهشون آرامش میداد و باعث میشد قدرت بی نهایت "پول" رو برای چند لحظه هم که شده فراموش کنه.

_در مورد لغو قرارداد چی؟حتی اگه قرار باشه پول خسارت رو هم تو بدی باز باید راضی بشن که قرارداد رو لغو کنن.

سوکجین با شنیدن سوال رزی،یه بار دیگه کراوات نامجون رو میزون کرد و بیخیال گفت:«به میونا نونا گفتم درستش کنه.وکیل خیلی خوبیه و وقتی بهش گفتم کل تیم حقوقی کمپانی جدید رو میدم بهش با خوشحالی قبول کرد و سریع استعفا داد.همین الانم کار روی پرونده ی شما رو شروع کرده.چندتا دیگه از اعضای گروه تاپ ها و باتم ها رو هم استخدام کردم چون بچه های خوبین.جیوونم یه کارآموز تو یه کمپانی دیگه بود و گفت دلش میخواد بیاد اینجا منم قبول کردم چون استعدادش خوب بود.نامجونم وقتی دید باباش داره خیلی بهش گیر میده از کمپانی قبلی استعفا داد و با کارمندهای وفادارش اومده اینجا و شده رییس کمپانی.میشه گفت یه کمپانی خونوادگیه ولی از اونجایی که پیش زمینه اش رو داریم و ارتباطات کافی داریم،فقط تجربه امون کمتر از سه کمپانی بزرگه در غیر این صورت منابعمون خیلی بیشتر از بقیه ی کمپانی هاست.خب!سوال دیگه ای هست؟»

رزی که با جواب طولانی و فوق تجاری طور سوکجین دیگه سوالی نداشت،سرش رو به نشونه ی نه تکون داد و آهی کشید.

_سوالی ندارم فقط حس خوبی از پارتی بازی ندارم...

+رزی عشقم....پارتی بازی فقط وقتی بده که برای بقیه باشه چون وقتی برای خودت باشه خیلیم کیف میده.فقط جیمین از پارتی بازی برای خودشم حس خوبی نداره!

جیسو سریع سعی کرد حال و هوای رزی رو تغییر بده ولی این جوابش،باعث شد تا رزی با گیجی بهش نگاه کنه.

_ولی جیمین هم از پارتی بازی خوشش میومد که.برای همین ازم خواست بلیط کنسرت و امضای یکی از خواننده های کمپانیمون رو براش بگیرم.

حرفی که رزی زد انقدر عجیب بود که باعث شد سوکجین و جیسو با حالت عجیبی نگاهش کنن.

جیسو هنوز ماجرا رو نفهمیده بود ولی سوکجین که تجربه ی بیشتری تو این زمینه داشت،با لحن مشکوکی گفت:«مطمئنی؟جیمین خودش بهت گفت براش امضا و بلیط کنسرت بگیری؟»

رزی که دلیل سوال سوکجین رو درک نمیکرد،با گیجی بهش نگاه کرد و گفت:«نه جونگ کوک بهم گفت که جیمین خواسته براش...امضا بگیرم...»

رزی که خودش متوجه شده بود ماجرا چیه،اخمی کرد و جیسو ناباورانه صداش رو بلند کرد:«بهم نگو که تو هم گول جونگ کوک رو خوردی!!»

_متاسفم جیسو....منم گولش رو خوردم....

اون روز علاوه بر اینکه جیسو و رزی یه کمپانی اختصاصی برای خودشون پیدا کردن،یکی دیگه از قربانی های اساتید کلاهبردا-اوهوم!اساتید سبجق پیدا شد....


Kak Block(BTS_yoonmin)[Full]Where stories live. Discover now