Part 21:) بیا بامن بریم

589 75 5
                                    

Jimin

برای بار 20ـعم بهش زنگ زدم و مثل نوزده بار قبلی در دسترس نبود.. دلم براش تنگ شده بود و واقعا دلم میخواست توی تورم باشه

_جیمینا وقتی در دسترس نیست تو صد بار دیگم ک زنگ نزنی اون بازم در دسترس نی بهت ک گفتم منیجرش قبول کرده

+چرا خودش جواب نمیده؟؟ میخام باهاش حرف بزنم

=جییمییننن بیا اینجا ببینمت مثلن جلسه داریمااا

+ااااههههههه

=کوفت زهرمار دو ماه نبودی.. دوماه هیچ غلطی نکردی هیچی بهت نگفدم الان اومدی میگی میخای توی توری ک اصلن قرار نبود باشه میخای کره اولویت باشه؟؟ بازم اوکی من هیچی نمیگم حداقل ی خورده تلاش کن خب

هیچی ندارم بگم دیگ :(

بعد از ی روز ب شدت طولانی با شنیدن کلی غر بالاخره رسیدم ب تختم

بزار ی زنگ دیگ به یونگی بزنم

_بوق اول..

_بوق دوم..

_بله؟

+یوونگییی

_شما؟

+من؟؟

این صدای یونگ نبود.. نکنه دوس پسرشه.. نه اون نامزد داره.. نکنه صدا دخترس من اشتباه میشنوم.. نکنه باباشه؟؟؟

_با کی کار دارین؟؟

+با مین شوگا کار دارم

_من دوستشم اگ کارتون واجبه میتونین ب من بگین

+کجاس؟؟

_داخل استودیوشه وقتی اومد بیرون میگم بهتون زنگ بزنه خدانگهدار

قط کرد الان؟؟؟ بیشعور با زنگ دوباره موبایلم ب امید یونگی سریع جواب دادم

+یوونگگ

=یااااا همش یونگ یونگ نکن بلندشو بیا ب رفیقت سر بزن

+اااهه جین هیونگ چطوری کره چطوره

=دردسر همش دردسر همممششش دردسر

+چرا؟؟

=خب میدونی دیگ کوک اونجاس... تهیونگ اینجا... مشکلای کوک مشکل منه مشکلای تهیونگ مشکل نامجونه مشکلای نامجون مشکل منه مشکلای من مشکل نامجونه و...

+هی هی فهمیدم فهمیدم من میتونم کمکی کنم؟؟؟

= اره برو ب کوکی من سر بزن همش تنهاس و با مامان همش بحثش میشه مامان میخاد زنش بده اون زن نمیخاد اوو امیدوارم تهیونگ نشنیده باشه

+باشه هیونگ من شب میرم پیشش

=مرسی عزیزم بیای کره جبران میکنم قول میدم بابای

+بابای..

تا بخوام برسم اونجا 4 ساعت تو راهم... اههه نمیخام باید راه بیفتم..

Kook=)

تهیونگ... ته... هق... . ته ته... وی.. تهیونگی... هق...

=کوک؟؟ نمیای بیرون؟؟؟

چطوری ازم انتظار داره برم بیرون..

*بوم(صدای کوبیده شدن دره)

_یااا جئون جونگ کوک با اینجا نشسن و عر زدن فک میکنی برمیگرده؟؟؟؟؟

جیمین؟؟؟

+جییمیییننناااااا

کشیدم تو بغلش.  وشرو کرد به نوازش کردن موهام و اروم کردنم

+جیمینا.. هق ته ته... هیونگ.. هق همشون رفتن.. هق..هق..تن.. تنهام گذاشتن..

_هههییییششش اینطوری نی کوکی خودتم خوب میدونی تهیونگ نمیتونس اینجا بمونه و مجبور شد بره میدونی ک اصلن حالش خوب نی درسه؟ چرا باز جواب تلفناشو نمیدی

+نم... نمیخوام دلم براش تنگ شه... هق عععععععععرررررر من تهیونگی مییخوواامممم من دلم براش تنگ شدههه

+من تهیونگ کیوت خودمو میخوااممممم ههققق.. هق..

_کوووک اگ گریه نکنی برات یه سوپرایز دارم

+هوم؟؟؟؟

_نظرت چیه وقتی من دارم میرم کره توعم باهام بیای؟؟؟

+چ... چی؟؟؟؟ منم بیام؟؟ میشه؟؟؟ جییمییینییییی منم ببررررر

_خیل خب خیل خب ب این بهونه هم میتونی از زیر دس مامانت در بری هم از زیر دس کمپانی تازه میتونی اقامتم بگیری

+موچی من ک نمیتونم اونجاعم شرکت بزنم

_عاشقی خنگت کرده هاااا تو وقتی با تهیونگ اونجا ازدواج کنی اقامت میگیری

من؟؟ تهیونگ؟؟ ازدواج؟؟؟؟

~~~~~~~
~~~~
~~
من برگشتمممم 👋👋👋

••My Baby Boy••Où les histoires vivent. Découvrez maintenant