Jin:)
_پس میتونیم درکورشو عوض کنیم درسته؟ چقد بودجه برای این کار میخوایم؟
+نامجونا کی تلفنت تموم میش؟
_الان تمومه.. نه نه با شما نیسم بله میخوام کلن دکور جدیدش عوض....
بی توجه ب بقیه حرفاش ک درمورد خونه جدید ته بود رفدم توی اشپزخونه خونه یونگ
+هوپی خیلی گشنته؟!!
=جین اینا هیچکدوم بلد نیسن هیچی درست کنن منم مجبورم اینطوری نودل اماده بخورم
+بیا اینجا بهت یاد بدم..
اگ بخوام باهاتون رو راست باشم من دوساعت کامل آشپزی کردم و نامجون حتی نفهمید ک من کنارش نیسم
=جیناا همیشه پیش من بمونییی این نامجون اصن لیاقت نداره والا نگا کن دستپختشوووو
+یاع یاع یاع سنجاب بامزه من هنوزم مثل همون موقع هایی
_جیناا من برگشتممممم
+میخوام صدسال برنگردی
_چیزی شده؟!!
+چیزی نشده جون؟؟؟؟؟؟
با کنجکاوی و استرس ب جیهوپ نگا کرد ک اون اصن تو باغ نبود
_ببخشیییدددد پرنسس ممننننن
اومدم ببخشمش ک با صدای شکستن قلبم افتاد تو پاچم
میتونید حدس بزنین چیشد؟؟؟؟؟
•••••
•••
•
Young :)بدون این ک ب نوشیدنی و غذاهایی ک حس میکنم تو همشون روانگردان ریختن دس بزنم توی محل مهمونی میچرخیدم تا فقط حوصلم سر نره
از دور و وریای این موچی ساده اصلن خوشم . نمیاد ب شدت ادمای ولین و کلن با حاشیه اومدن بالا%اقا... اقا ببخشین میش ماسکتونو در بیارین؟
مهمونی ک خصوصیه پس نباید خبر نگاری باشه
چرا این زیادی برام مشکوک میزنع؟؟؟؟
چرا خودش ماسک داره؟؟؟
اومدم از کنارش رد شم ک بازوم و گرفت و منو نزدیک ب خودش کرد+این به تلس
و سریع بین جمعیت گم شد
مردم دیوونه شدن=/
میدونین؟؟ شاید باورش براتون سخت باشه اما به سری اتفاقا میفتن تا ب شما بگن جایی ک الان هسی و کاری ک داری میکنی با همچین ادمی کاملن اشتباهع
و من اینو موقعی فهمیدم ک صدای تیر اندازی شنیدم...
و تنها چیزی ک تونسم بهش فکر کنم پارک جیمین بود...
......
...
..همه چیز بهم ریخته بود... همه جا پر خون بود... روی زمین پر جنازه بود... و فقط من بودم..
بچه 5 ساله ای ک مرگ کل خانوادش و با چشای خودش دید
درموندگی مادرش وقتی میخواس از خونه فرار کنه اما مادرش نزاشت...
وقتی مادرش ب خانوادش هشدار داد ک قراره همشون بمیرن اما اونا بیش از حد ب دامادشون. اعتماد داشتن
کی فکرشو میکرد اون مرد پر جذبه و مهربون کل خانواده زنشو بکشه؟
پس نزاشتن... نزاشتن مادر اون خودشو بچشو نجات بده_یونگیا بیا با مامان بازی کن خب؟؟؟
_تو همینجا میمونی ب هیچ وج بیرون نمیای مامان خودش میاد دنبالت
_اگ قول بدی و از جات تکون نخوری و هیچ صدایی در نیاری مامان هرچی بخوای بت میده
+موچی
_موچی رو بهت میدم عزیزم فقط همینجا بمون من رو قول پسر باهوشم حساب میکنم
اما چرا ب این فکر نکرد ک اون صدوقچه کوچیک دید مستقیم به قتل عام شدن کل افراد اونجا داره؟
و یه بچع 5 ساله ک تو کل دنیا یه مادر و یه دوست داشت... چطور تونس همه اون اتفاقارو ببینه
و ببینه ک پدرش...
الگوش چطوری باعث ریختن مایعات قرمز زیادی از بدن مادرش میش
اون میدونس ک بچش نگاه میکنه..
پس بی رحمانه تر کارشو ادامه داد و با پرویی طرف صندوقچه اومد و اون بچه 5 ساله ک توی 5 دقیقه همه کسشو از دس داد با خودش برد..
......
...
.+ججیییمیییییننننننننن
همه جارو دیدم همه جارو دنبالش گشتم
+پارک جیمیییییینننننن
با کشیده شدن شلوارم برگشتم ک یه دست از زیر میز تند تند پاچه شلوارمو میکشید
صدای تیر شدید تر شده بود
تمام بازیگرا و خاننده ها ک شلوارشونو نمیتونن بکشن بالا تند تند اینور اونور میرفتن صدای جیغ کل اونجارو گرفده بود
سریع جیمین و از زیر میز دراوردم بدون توجه به حالش و ترسش انداختمش رو شونم میتونسیم فرار کنیم فقط اگ زودتر هشدار اون غریبه رو جدی میگرفتم....