10 دقیقه در جهنم🌈✨Part 9

548 92 7
                                    

Kook:)

تاحالا فقط عکس پسرعموی جین و دیده بودم فک نمیکردم واقعا مث حرفای جین باشه

ولی اون واقعا مث ی مرد بالغ بود از وقتی یادمه جین درمورد نامجون زیاد صحبت می‌کرد

تا این ک ی بار تو بچگیش مامان ب خاطر نامجون ی تنبیه سخت براش درنظر گرف

ولی الان میتونم حس کنم ارزش این مرد با اون چال رو لپش بیشتر از ایناس

دساشو باز کرد جین جوری اومد پایین ک با خودم گفدم الان پاش ب پاچه شلوار گشادش گیر میکنه با مخ میخوره زمین بعد تا خیابون قل میخوره تازه نامجونم با خودش میبره

خیلی سفت همو بغل گرفتن مث.. چیو میتونم بهشون تشبیه کنم؟ هیچی... با یاداوری شرط بندی دیشبم با این دوتا بچه نگام ب ته افتاد ک با ذوق ب نامجین نگا میکرد

و این پسر بغلیش برا خودش میوه پوست میکند و تو ظرفش میچیند چند دقیقه ی بارم میزاش تو دهن ته از فردا باید کارمو با ته شروع کنم
من کسی نیسم ک ی شرط‌بندی ب این اسونی رو ببازم

کنار هم رو مبل ی نفره نشسن فک نمیکردم واقعا اینقد جین دوسش داشده باشه

=تو جونگ کوکی درسه‌؟؟ خوشحالم میبینمت ممنونم ک این مدت از پسرم مراقبت کردی

و این سوال بزرگ ک نامجون چطوری وقتی فقط 6 سال از ته بزرگ تره اونو ب فرزند خوندگی گرفده

+ خیلی ممنونم نامجون منم خوشحالم کسی ک همچین پسر خوبی رو تربیت کرده ببینم

انگار از الان کارمو شروع کردم

^نامجون هیونگ

ب جین نگا کردم ها؟؟

=جین برادر تو اینجا بزرگ شده از تربیت کره ایا خبر نداره اذیتش نکن

پس برای همین تهیونگ ب همه میگه هیونگ

=سلام من جیهوپم خوشحالم ک میبینمت خرگوش و جوجه امیدوارم تا موقعی ک اینجاییم زمان خوبیو بگذرونیم..

Jimin:)

با دیدنش ی غم شدید افتاد تو دلم این پسر بیش از حد شبیه برادرم بود...قیافش و مدل رفتار کردنش چطوری میتونسم بهش فک نکنم بعد حرفش فکر خوبی ب سرم زد

+نظرت چیه باهم بریم دور بزنیم

=واو عالیه امم اسمت؟

+جیمین

=عالیه جیمین میخوای شام بریم؟؟

^مگ شام نمیمونید بچه ها؟

با صدای خانم جئون ساکت شدیم

%متاسفم خانم جئون ولی یونگی خونه تنهاس

^میتونی ب اون پسر گستاخ بگی شام بیاد اینجا

چ عالی... قراره آقای ترسناک اینجا باشه

^جین از نامجون فاصله بگیر اذیتش میکنی

با صدای کوک دم گوشم ریز خندیدم

_هیچوقت خدا ب جین اهمیت نمیده هاا الان ک خوشحاله ی نفر دیگ اذیت میش

%نه جین همه جوره مایه ارامشه

^ای کاش میتونسی با خودت ببریش

جفتشون از خوشحالی پریدن بالا واقعا تا این حد همو دوس دارن؟؟

÷واقعا میتونم برم؟؟

^ملومه ک نه

حتی قیافه تهیونگم رفت تو هم همون چندلحظه خوشحالی ازشون میبارید

^شما بچه ها باهم خوش بگذرونید

بعد راشو کشید رفت

÷جونی بیا اتاقمو بت نشون بدم

%حتما بیبی... تهیونگ بیبی بمون تا بیام

و نامجین رفتن سر خونه زندگیشون:)

=چقد شماها خوشکید بابا

*بهت ک گفدم

ما خشکیم؟؟؟؟ سوال منو کوک ازشون پرسید

_ما خشکیم‌؟؟؟؟

=اره حتی یونگیم این موقع ها خوش میگذرونه

_خیل خب جانگ هوسوک تو چجوری خوش میگذرونی؟؟

=قبوله بیاین بازی 10دقیقه تو جهنم بازی کنیم(ما زیاد بازی میکنیم😂)

+ها؟؟ چی هس؟؟

=خب موچی نگا کن اینجا کمدی چیزی هس؟؟؟ کوچیک باشه در حد ی نفر

اصن کمد کوچیک نداریم.. ب جز کمد زیر اینه اتاق کوک

+داریم

=خب ی جورایی مث جرعت حقیقته میندازیم ب هرکی افتاد یا باید اونجا باهم ده دقیقه بمونن چون کمیم میکنیمش 1دقیقه و اگر نخواس باید یا حقیقت یا جرعت انجام بده

خب بازی جالبی میومد پس چهارتایی رفدیم تو اتاق کوک و هوپ بطری رو چرخوند

اولش افتاد ب ته و هوپ

V=)

+اوه نع من بمیرمم دوباره با تو ی جا نمیمونم حقیقت

=بیب یادت نره دو بار میتونی حقیقت انتخواب کنی... خب کراشت؟؟؟

کراشم؟؟؟؟ ینی باید جلوی خودش اسمشو ببرم؟؟

+میشه لقبشو بگم؟؟؟

=هوومم ارفاق میکنم

.....

و اینک پارت جدید

ب نظرتون کراشش کیه؟؟

چ لقبی و میگ؟

شرط بندی ک همش درموردش صحبت میشه چیه؟

اگ گفتین😁🤭 ب این اسونی

••My Baby Boy••Where stories live. Discover now