Part31
جونگکوک با دهن باز و چشم های اشکی به کیک تو دست جین خیره شده بود. شمع ها در حال آب شدن بودند و جین عجله داشت سریع تر فوتش کنه.
+زود باشه جئون. کیک داره آب میشه
جونگکوک بی توجه به حرف جین تهیونگ رو بغل کرد و پشت سرش همین کارو با جین کرد.
-ممنونم.. خیلی خیلی ممنونم.. دوستون دارم
جین خندید و سعی کرد کیک تو دستش صاف بمونه. موهای جونگکوک رو نوازش کرد و لبخند زد.
+حالا فوتش کن
جونگکوک شمع خرگوشی روشو با یه فوت قوی خاموش کرد و لبخند زد.
-تولدت مبارک بیبی.
+تولدت مبارک خرگوشک
-مرسی. واقعا مرسی..جونگکوک ذوق زده بالا پایین پرید و به کادو ها اشاره کرد.
-همش مال منه؟
+آره مال تو..قبل تموم شدن حرف جین، جونگکوک سمت کادو ها دوید. جعبه اول رو باز کرد و با تعجب هایی گفت. نمیدونست چیه یا چه کاربردی داره.
-این چیه؟
-این واسه کوکیه...
-پس من چیبا آویزون شدن لب جونگکوک، تهیونگ خندید و به جعبه بغلی اشاره کرد.
-اون کادو واسه توعه..
-هیهه.. باورم نمیشهاصلا از کجا فهمیده بود جونگکوک دوربین عکاسی دوست داره؟
-چ. چطوری..تهیونگ نیشخند زد. تنها چیزی که یادش مونده بود رو عملی کرد. جونگکوک بهش گفته بود با گوشی عکس میگیره و داشتن یه دوربین عکسی میتونست بهش اعتماد به نفس بده! پس چرا که نه.
جونگکوک کادوی جین رو باز کرد و اشک تو چشم هاش جمع شد. از کجا میدونستن که این چیز هارو دوست داره؟!
دسته بازی؟*دلم میخواست بنویسم پی اس فایو آما ببخشید. اینا هنوز به 2020 هم نرسیدن... سو.. واستین تا چند سال بعد شون
-هیونگ..
+گریه نکن! گریه کنی میزنمتجونگکوک با اشکی که از گونه اش چکید خندید و سمت بزرگتر ها دوید.
دوتاشون رو بغل کرد و گونه هاشون رو بوسید.دلش میخواست نامجون هم اونجا بود.میتونست باهاش حرف بزنه؟ تند تند پلک زد تا اشکش بریزه.
-میشه به نامجون هیونگ زنگ بزنی؟ لطفااا
تهیونگ نگاهی به ساعت توی دستش انداخت و باشه ای گفت.تلفنش رو برداشت و چند دقیقه بعد گوشی دست جونگکوک بود.
-بیدار باش بیدار باش بیدار باش لطفااا
...هیونگ
با صدای نسبتا بلندی گفت و نامجون رو ترسوند.=چی شده؟ جونگکوک خوبی؟؟
-خوبم خوبم. هیونگ تولدمه=چی؟
-میگم تولدمه! تولد
YOU ARE READING
Not Your Toy!! | Vkook Namjin § Full
Fanfiction-تهلون؟ تهیونگ هومی گفت و برگه های تو دستش رو ورق زد. -تدی.. نیدا تن با کلمه های عجیب کوکی سر تهیونگ برگشت. -کوکی؟؟؟ صدای شوکه شده تهیونگ کوکی رو ترسوند. کار بدی کرده بود؟ بغض کرد و لب پایینیش لرزید. به ثانیه نکشیده صدای گریه اش بلند شد و تهیونگو تر...