شصت
با حس نوری که نمیدونست از کجا داره توی چشمش میخوره یک چشمش رو باز کرد و وقتی متوجه شد منشا نور اینبار از دیوار شیشه ای اداره پلیس نیست و از پنجره ی کوچیک اتاق خواب دوست دخترشه لبخند زد.سرش رو از بالشت فاصله داد و دستشو تکیه گاهش کرد و به نیمرخش غرق خوابش خیره موند.خودشو بالاتر کشید و نتونست در برابر بوسیدن پوست نرمش مقاومت کنه و نتیجه ش بوسه های ریزی بود که روی شونه ی برهنه ش فرود اومد.
تکونی خورد و باعث شد سهون بخاطر بیدار کردنش اخم کنه اما وقتی فقط چرخید،یک چشمی به سهون نگاه کرد و با صورت خوابالودش لبخندی تحویلش داد و سرشو توی سینه ش فرو کرد سهون حس کرد باید بلند شه و کیلومترها بدوه و گرنه منفجر میشه.
آب دهنشو قورت داد،دستشو زیر بدنش برد و محکم تر کشیدش توی بغلش و دوباره شونه و گردنش رو بوسید و وقتی دید هنوز برای بیدار شدن زوده چشمهاشو بست و سعی کرد و با بوی بهشتی زیر بینیش به خواب شیرینش ادامه بده.🖤🖤🖤
با حس یک جفت دست که محکم از پشت دورش حلقه شد از جا پرید:وای خدا مرگم بده!
و ثانیه بعد فهمید چقدر واکنشش خنده دار بوده چون صدای خنده های ریز سهون درست دم گوشش باعث شد چشم غره بره و در جهت نخندیدن متقابل تلاش کنه!
_کوفت!
با لحن حرصی اما با نمکی گفت و در جواب سهون بوسه ی سبکی به گردنش زد:صبح بخیر!
نارا دست هاشو از دور خودش باز کرد و چر خید سمتش.موهای براقش نشون میداد دوش گرفته و ساطع شدن بوی شامپو بدن توت فرنگی خودش ازش باعث شد خنده ش بگیره.
ناخوآگاه دستشو بالا برد و لپشو گرفت و کشید:خدااا کیوت من!
سهون در کسری از ثانیه پوکر شد.چند ثانیه به صورت ذوقزده ی نارا نگاه کردن هم نتونست حجم پوکر بودنشو کمتر کنه!
_کجام کیوته؟!من مثلا جانشین فرمانده ام نباید بگی باجذبه و هاتم؟!
نارا بینیشو با حالت بانمکی بالا کشید و گفت:همه جات!این موهای لختت!این پیشونی صافت!
روی پنجه ی پا بلند شد و پیشونیشو بوسید!
_این بینی کوچیک بانمکت!
بینی شو بوسید!_این چشمهای گربه ای سردت!
برای بوسیدن چشمهاش دوباره روی پنجه بلند شد و از بسته شدن همزمان پلکهای اون مرد 'کیوت'دلش پیچ و تاب شیرینی خورد._این گونه های استخونیت!
گونه اش_همون رد بخیه ی کمرنگ_رو بوسید و ادامه داد..._این فک کجت از همه چیز کیوت تره!
و چونه ش رو بوسید.لبخند زد و چند ثانیه به لبهاش خیره موند.آب دهنش رو قورت داد و گفت:حتی این لبهای نازکت هم کیوتن!
YOU ARE READING
❥вℓαcк ρєαrℓ
Action✧ вℓαcк ρєαяℓ ✧ 🥀✧ژانر:جنایی،عاشقانه،غمگین،زندگی روزانه 🥀✧شخصیت ها:اوه سهون،کیم کای،جانگ نارا 🥀✧ تعداد قسمت ها : ۷۰ 🥀✧نویسنده : - @shiny_ownstory ده سال... از زمانی که بطور رسمی وارد ارتش شدم ده ساله که میگذره... وقتی که یک بار برای همیشه تصمیمم...