175

160 24 6
                                    

سم:خوب بچه ها بياين كنارم بشينيد ميخوام براتون يه داستان تعريف كنم ،يه روز استيو و باكي بحثشون شده بود و قهر كرده بودن
استيو داشت میوه میخورد باكي اومد تو هال تا از دل استيو در بياره و اشتي كنن و باكي گفت استيو مواظب باش دستتونبری چاقو تیزه استيو هم كه هنوز از دست باكي ناراحت بود گفت چرا ببرم مگه مسيح اومده تو كه حواسم رو بدم به زيبايي هاش ...وبازم دعواشون شد...

fun time with avengers 3 (complete✔️)Where stories live. Discover now