15.A familiar name...

192 32 71
                                    

هاااای
این پارت قرار بود طولانی تر باشه ولی خیلی منتظر موندین سو ادامش واسه چپتر بعدی

به ولله کامنتا نرسه به ۵۰ چپتر بعدیو اپ نمیکنم

هوپ یو امجوی❤️

Third pov [Peter]

با حس تشنگی که داشت چشماشو اروم باز کرد

هنوزم توی همون اتاق لعنتی بود ...هنوزم دست و پاهاش بسته بود...هنوزم بدنش در حد فاک بعد اون همه کتکی که خورده بود درد میکرد و لبش بخاطر زخمی که برداشته بود میسوخت

ولی یه چیزی جدید بود...حس میکرد روی صندلی رو به روش کسیو میبینه ولی انقدر ضعیف شده بود که چشماش تار میدید

سعی کرد تمام انرژی و تمرکزش رو جمع کنه...پلکاشو روی هم فشار داد و بعد با دقت به رو به روش نگاه کرد

اون...اون زین بود؟

مثل خودش روی صندلی بسته شده بود و صورتش به یه طرف خم شده بود...بیهوش بود!

ولی اون عوضی با زین چیکار داشت؟...اون که گفته بود قصدش انتقامه و این قضیه صد در صد نمیتونست به زین ربط داشته باشه!

اگه بخاطر اون بلایی سر زین میومد خودش رو میکشت!

اب دهنش رو قورت داد و با ته مونده انرژی که داشت سعی کرد لباشو از هم باز کنه

بعد یکم تلاش صدای ناله مانند و خفیفی از گلوش در اومد

پیتر:زین!

گلوش رو صاف کرد و اینبار با انرژی بیشتری سعی کرد
پیتر:زین!

حس کرد بدن زین تکون ریزی خورد...نفس اسوده ای کشید و خداروشکر کرد که هنوز نفس میکشید!

چند دقیقه ای بهش خیره شد وقتی دید پلکای زین داره تکون میخوره امیدوارانه بهش چشم دوخت

زین سرفه ای کرد و چشماشو باز کرد...گیج شده به اطراف نگاه میکرد...چشماش تار میدید و سرش گیج میرفت

اطرافشو از نظر گذروند...توی یه اتاق بود و دست و پاش به صندلی که روش بود بسته شده بود

یهو چشمش به سایه کسی افتاد

پیتر:زین؟

The good bad guysWhere stories live. Discover now