❀33❀

892 234 45
                                    

-"خب؟" جونگین با صدای ضعیفتری ادامه داد :" یعنی بهم .. میخوای یه شانس دوباره بدی؟ که دوباره جزوی از زندگیت باشم... که دوباره دوستت داشته باشم؟ تو و بچمونو؟"

حرفهایی که میشنید یه بغض بزرگ تو گلوش به جا گذاشته بود.

-"جونگین حتی نمیتونی تصور کنی چقدر منتظر شنیدن این حرفها از تو بودم... بیشتر از هر چیزی تو زندگیم تو رو میخوام و از لحظه ای که جدا شدیم حتی یه لحظه هم نبوده که از دوست داشتنت دست بکشم."

با با پشت دستش گونه های برآمده ی جونگین رو نوازش کرد . از ته دل آرزو داشت الان بدنش برای فرو رفتن تو بغل جونگین و آویزون شدن از گردنش مناسب باشه.

-"تا ابد دوستت دارم. هیچ جایی نمیرم، هر چی که بشه..."

جونگین به آرومی کیونگسو رو بغل کرد و گفت :" خدای من نمیدونی که چقدر میترسیدم کیونگسو، فکر میکردم کلا کارت باهام تموم شده."

-"هیچ نیازی نبود در این مورد نگران بشی، جونگین. ولی باید بهم قول بدی که دیگه هیچوقت اینطوری به امون خدا ولم نکنی. مثل همین امشب که کنارم بودی، وقت هایی که لازمه باید اجازه بدی که منم کنارت باشم. وقتایی که اوضاع خوب پیش نمیره و شرایط سخت میشه... میخوام کنارت باشم. نیاز دارم که بخاطر تو اونجا باشم. باید بهم قول بدی که دیگه پسم نمیزنی، چونکه دیگه نمیتونم تو رو اینجوری از دست بدم. دیگه اینجوری از دستت نمیدم."

جونگین دستهای قفل شدشون رو روی قلبش گذاشت.
-"قول میدم خوشگلم، قول. منم همینو میخوام، منم به همینا احتیاج دارم و بهت قول میدم. خیلی خیلی معذرت میخوام."

موقع به زبون آوردن این حرفها صمیمیت و صداقت توی چشمهاش مشهود بود.
لبخندی هم که روی لب کیونگسو نشست از نشاط و عشق خالص نشأت گرفته بود.

-"پس با این اوضاع من و تو، تا ابد... تو تاریکی و ..."

کلماتش جاهایی از روح جونگین رو ترمیم میداد که حتی خودش هم از زخمشون بی خبر بود.

-"من و تو، تا ابد باهم میمونیم." جونگین زود تکرار کرده بود.
بعدش دوباره سر جای خودش نشست و به نرمی دستهاشو روی شکم کیونگسو قرار داد.

-"تو، من و این کوچولو..."
روی شکم کیونگسو رو بوسید.

وقتی نوک بینی شو به شکم تازه یکم برآمده شده میمالید، اشک تو چشمهای کیونگسو حلقه زده بود. اونقدر میترسید که چنین صحنه ای رو نبینه، و اونقدر این صحنه قشنگ بود که نفسش رفت.
موهای جونگین رو با مهربونی نوازش کرد.

-"خیلی خوشحال شدم که با خبر بچه ذوق کردی."

-"کلمه ی ذوق تمام احساس منو بیان نمیکنه کیونگسو. شما دوتا بهترین اتفاقات زندگی منین. چند وقته حامله ای؟"

ELEVATORWhere stories live. Discover now