✿6✿

1.6K 298 15
                                    

کیونگسو جیغ تیزی زد و چشمهاشو بست.

جونگین با نارضایتی خرناس آرومی کشید و صورتشو تو گردن کیونگسو قایم کرد. بعد از ساعتها توی تاریکی موندن این نور ناگهانی باعث اذیت چشمهاشون شده بود.

زمان بندی بازگشت برق موجب ناامیدی کیونگسو شده بود، از اینکه بالاخره نجات پیدا میکردند خشنود بود اما هنوز اطمینانی به عواقب نزدیکیشون با جونگین نداشت.

در همین حین آسانسور دوباره لرزید و دوباره غرق در تاریکی شدند. دوتاشونم آهی از سر نارضایتی کشیدند و سفت تر به همدیگه چسبیدند تا از شر اثری که رفت و برگشت بی موقع نور روی چشمهاشون گذاشته بود خلاص بشن.

کیونگسو که موقع روشن شدن فضا چشمهاش درد گرفته بود ایندفعه هم تو گردابی از نقاط قرمز و زرد گیر افتاده بود.

جونگین نق زد :"گوه توش."

کیونگسو به کلی درد چشمهاشو فراموش کرده بود چون متوجه شد پسری که در آغوش داره، دوباره عضلاتش رومنقبض کرده و نمیتونه نفس بکشه! نه دوباره نه...

-"جونگین؟"

جونگین فقط تونسته بود نفس خفه ای بکشه و کمی اکسیژن به ریه هاش هدایت کنه و با دستش روی شونه ی کیونگسو فشار بیشتری اعمال کرده بود.

کیونگسو متوجه مشکل شده بود. درسته که فقط چند ساعت از روی آشناییش با این مرد میگذشت و حتی نمیدونست چه شکلیه ولی اونو میشناخت و میدونست تو چنین موقعیتی به حمایت کیونگسو نیاز داره. در حین نوازش موهاش سعی داشت آرومش کنه.

-" هی هی ،هیچ مشکلی نیست."

هیچ نشونه ای از آروم شدن در جونگین به چشم نمیخورد ولی کیونگسو میتونست بفهمه که اون داره بهش گوش میده یا حداقل داره تلاششو میکنه.

-"من اینجام. دوتامونم خوبیم. خوب میمونیم. تنها نیستی."

فکر کرد حداقل برای اینبار تنها نیست. تو دلش به رفت و آمد کوتاه برق فحش میداد چون باعث شده بود دوباره این حقیقت که تو یه کابین فلزی تاریک و کوچیک حبس شدن رو به یادش بیاره. کیونگسو عوض جونگین کفری شده بود.

در حین نوازش موهاش و زمزمه های آرامش بخشش کنار گوش جونگین، تو دلش به مخترع آسانسور، اداره ی برق و کنتور های مشکل دار فحش میداد. در این بین به فحش گرفتن ادیسون رو هم فراموش نکرده بود؛ چون اگه اختراعات برقیشو گسترش نمیداد الان جونگین تو این آسانسور کوچیک گیر نمیکرد. بنجامین فرانکلین و آزمایش لعنتی بادبادکش هم از غضب کیونگسو در امان نموندند.

بالاخره شونه های جونگین شل شدند و تونست چندین دم و بازدم نرمال داشته باشه. کیونگسو هم نفسشو که حتی متوجه نشده بود کی حبسش کرده ،بیرون داد!

-"پیشتم مرد نیکوکار."

با آرامش خاطر لبخند زد و جونگین هم با حرکات نه چندان واضحی تاییدش کرد. کیونگسو با جمله ی "بیا اینجا" سر جونگین رو از گردنش به سمت شونه ی خودش هدایت کرد و اجازه داد اونجا دراز بکشه.

ELEVATORWhere stories live. Discover now