31- جنون

413 118 9
                                    


**عمارت جیانگ**

لو دست نامزدش را گرفت و او را کشان کشان به سمت اتاقش برد. در را بسته با خوشحالی به او نگاه کرد. با ذوقی کودکانه گفت:"خوب؟ چی فهمیدی؟"

یوچن در حالیکه به لو نگاه میکرد لبخندی شیطنت آمیز زده و قدمی به سمت او برداشت. صورت لو را در دستانش گرفت. با چشمانی مشتاق لبانش را بوسید.

"خوب این جایزه ی اولم، بعد که بقیه اشو گفتم بازم جایزه میخوام، قبوله؟"

لو با چهره ای لبریز از شرم قبول کرد. یوچن گفت:" این دو تا با هم هم خونه و دوستن، اسم یکیشون ژویانگه، و اینی که میبینی کنارشه اسمش شیائو ژانه ... این یکی شرکت شما کارگ... لو؟ چی شده؟ چرا رنگت پریده؟"

لو به سمت تخت رفته با چهره ای وارفته نشست. زمزمه کرد:" میدونستم... اون زنده است... پس چرا مامان خوشحال نیست؟ یا داداش؟"

یوچن به سمت لو رفت کنار او نشست و با نگاهی متعجب پرسید:" اون منظورت کیه؟ کدومش؟ چه ربطی به مادرت داره؟ میشه یکم بیشتر توضیح بدی که منم بفهمم؟"

دختر جوان با چشمانی پر اشک به نامزدش خیره شد و پاسخ داد:" ژان... ژان همون کسیه که متهم به قتل پدرمه... کسی که همیشه از بچگی وجودش برام عین یه راز بوده و دلم می خواسته ببینمش... اما گفته بودن تو آتیش سوزی همون کانون اصلاح و تربیت کودکان یکی دو سال بعدش مرده... عجیبه که الان زندست... چرا داداش میدونست و چیزی نگفت ها؟ یا مامان..."

یوچن گفت:"خوب شاید مطمئن نبودن یاااا... این صدای چیه؟"

هر دو با تعجب با صدایی فریادی که شنیدند به سمت در اتاق رفتند. چنگ را با حالی آشفته و دهانی خون آلود و زخمی، در حال رفتن به اتاقش دیدند.

لو به سمت او رفت اما چنگ توجهی نکرده در را محکم بست. دقایقی بعد صدای فریادهای جیانگ جوان و شکستن از اتاق شنیده شد. یوچن جلوی لو برای رفتن به اتاق چنگ را گرفت. تنها دقایقی بعد سکوتی برقرار شد. لو و یوچن به همراه یکی از خدمه وارد اتاق شدند. او روی تخت دراز کشیده بود. دستی را بر روی سرش گذاشته و دست دیگر که کنارش افتاده بود خونریزی داشت. خواهر کوچک با دیدن خونریزی برادر، نگران، جعبه ی کمک های اولیه را خواست. یوچن که پزشک بود زخم او را پانسمان کرد و آرامبخشی را به او تزریق کرد.

یوچن و لو در حال خروج از اتاق بودند. قبل از خروج از اتاق چنگ دست خود را از روی صورتش برداشت و با لبخندی تلخ به لو گفت:"دیگه همه چی تموم شد لو... من کشتمش... من الان یه قاتلم"

همانطور که حرفهایش را تکرار میکرد به خوابی عمیق فرو رفت.

**بیمارستان پکن**

دستهای یانگ می که برای سیلی زدن دوباره ژویانگ بالا رفته بود در هوا ماند. سانگ لان اجازه ی این کار را به او نداد. بادیگاردهای رییس جیانگ جلو آمدند که با اخطار پرستار بخش همه به ناچار در سکوت منتظر جوابی از اتاق عمل ماندند.

GRAY خاکستری (ییژان)Where stories live. Discover now