لویی با لبخندی که روی لبهای نازکش نشونده بود به سمت صندلی ها اشاره کرد.
ل- بفرمایید آقایون
هردو روی صندلی های مقابل اونها میشینیم و من نامطمئن دستی روی لباسم میزارم تا از خشک بودن بانداژ مطمئن بشم.
لیام کت روشنش رو پشت صندلی آویزون میکنه و در آخر آستین های لباسش رو تا روی آرنج تا میزنه.
- میتونم سفارشتون رو بگیرم؟
مرد لاغر و قد کوتاهی با یونیفورم مشکی رنگ جلو میاد و منو رو روی میز میزاره، هرچند کسی دستی بهش نمیزنه.
ه- من موکا میخوام
هری که چشم های سبزرنگش میدرخشن با لحن مطمئنی به گارسون میگه و به سمت همکارش برمیگرده.
ه- اسپرسو؟
لویی چشمکی میزنه و به طرف گارسون اشاره میکنه؛
لو- دابل شات!
گارسون لبخندش رو بزرگتر میکنه و بعد از یادداشت توی دفترچهاش به سمت ما میچرخه.
- و سفارش شما؟
کمی توی پالتوی گرمم فرو میرم و بی توجه به نگاه منتظرِ گارسون، به سمت لیام حرفم رو زمزمه میکنم:
ز- من کارامل ماکیاتو میخوام
لیام ساعدش رو روی میز میزاره و به سمت مرد برمیگرده:
ل- دوتا کارامل ماکیاتو، یکیشون با خامه
گارسون با یادداشت کردن سفارش ها میز رو ترک میکنه و من نگاهم رو به دست های تتو خورده لیام که روی میز چوبی و صیقل خورده قرار دارن میدوزم.
لو- خب هری نمیخوای بگی چطوری با آقای پین آشنا شدی که حاضری همچین پرونده به قول خودت پر دردسری رو قبول کنی؟
هری با لبخند سادهای دستهاش رو توی هم قفل میکنه.
ه- چند سال پیش پین بزرگ لطفی به من کرد که خیلی از کمکش بهره بردم. حالا که جف ازم خواسته لیام رو همراهی کنم نمیتونم خواستهاش رو رد کنم
و در ادامه تک خنده ای کرد و پای بلند و کشیدهاش رو روی اون یکی پاش انداخت.
ل- این لطفت رو میرسونه هری، اما این پرونده عادیای نیست. همین الانم همه ماجرا رو تلفنی برات تعریف کردم اما باید بهت اطمینان بدم که پرونده خطرناکیه.
لیام با گره ای که بین ابروهاش افتاده بود به زبون اورد و کمی به سمت جلو خم شد. خیلی کم این جدیت کاری رو ازش دیده بودم و این صحنه ها برام تازگی داشت.
ه- بله لویی، همینطور که لیام گفت با مرد به شدت موزی و ثروتمندی قراره درگیر بشیم
هری نیشخندی چاشنی جملهاش کرد و لویی ابروهاش رو با شیطنت بالا برد.
YOU ARE READING
،،Darken/Ziam,,
Fanfictionاگر قرار به نماندن است؛ بی خداحافظی برو! بگذار انتظار، همان تکه نخی باشد که بعد از تو مرا وصل میکند به زندگی ...