3-اون برای تو نیست!

1.8K 406 305
                                    

ماشین لیام گرم و نرم‌ بود هرچند که فضاش کوچکترین گرمایی برای من نداشت .

عطر تلخ و سنگینش با رایحه ضعیفی از چرمِ ماشین در هوا موج میزد و مثل بالشت سنگینی روی صورتم فشرده میشد؛ نفس کشیدن اطراف لیام همینقدر سخت و طاقت فرسا بود .

پ- لیام، نکنه جینورا یادش رفته باشه به مراجعه کننده ها خبر بده؟

استرس زیادی توی وجود پایپر موج میزد و من درکش نمیکردم ؛
پدرش تریستان مک‌لین از بزرگترین هنرپیشه های هالیوود بود و کافی بود با اشاره ای هرچیزی که میخواست رو به دست بیاره .
خانواده شوهرش‌ ، وضع مالی و اعتبار خوبی داشتن و لیام کسی نبود که چیزی رو اشتباه پیش ببره .

پس‌ چرا انقدر استرس داشت؟

ل-آره پایپر مک‌لین . باور کن اونا یه تایم دیگه برای مشاوره باهام گرفتن .

احساس اضافی بودن میکردم؛
من به پاساژ یا گذروندن تایم بین یک زوج عادت نداشتم ‌.
جای من پشت بوم و دستمال های کثیفِ رنگی‌ بود . جایی که میتونستم حرفهام رو کلمه به کلمه پیاده‌ کنم بی ترس از اینکه مبادا کسی اونها رو بفهمه .

برگشتن به انگلستان درست مثل شیرجه زدن توی خاطرات سمیِ قدیمی بود؛
از پنجره ماشین خیابون های شلوغ رو میدیدم و ذهنم برای ثانیه ای از یاداوری خاطرات دونفره با لیام دست نمیکشید .

ولورهمپتون شهر من نبود اما وجود لیام باعث شده بود بیشتر از بردفورد قدم به قدمش رو بشناسم؛
چه تعطیلات تابستونی که در خونه پین ها میگذروندم و یا تعطیلات کریسمسی که با امید دیدن بهترین همبازیم سپری میکردم ... :

ل-مامان مامان! خاله تریشیا اومده

صدای لیام‌ بم شده بود،‌
انگار توی همین مدت کمی که ندیده بودمش برای خودش مردی شده بود!

- لیـــام!

صدای خنده های شیرین تریشیا و کارن یا احوال پرسی‌های جف و یاسر محو شده بودن ؛ همه منتظر بودن تا من بهترین دوست و هم‌بازیم رو در آغوش بگیرم.

ل- چقدر کوچولو موندی پسر

به چشمهای قهوه ای و شیطونش نگاه کردم و با حالت قهر بهش پشت کردم ‌؛ دستهام توی سینم گره خورده بود و ابروهام توی هم .

- تو قد کشیدی . به من چه؟

حرفش حتی ذره ای ناراحتم نکرده بود اما توجه‌ش رو میخواستم . سه ماه بود که ندیده بودمش؛ درست از اتمام تعطیلات کریسمس تا حالا .

ل- هی تو کوچولوی خودمی .

دستهاش رو دورم پیچید و با خنده گونه‌ام رو از پشت بوسید .

،،Darken/Ziam,,Where stories live. Discover now