27.Kim Namjoon

2.9K 594 34
                                    

کنترلِ خودم رو از دست دادم و نمیتونم دست نگه دارم. بویِ عطرش به حدی قویه که آلفایِ درونم رو به شدت تحت تاثیر قرار داده.

اشک هاش صورتِ خوشگلش رو خیس کرده و فریادهاش باعث میشه که بخوام اون رو تنها بزارم. اما نمیتونم.

عطرِ توت فرنگیِ خوشمزش...
بعد از اینکه اون رو داخل دستشویی تنها گذاشتم و درست کردنِ غذا رو شروع کردم، احساسم نسبت به گریه هاش و بویِ اون عطر تغییر کرد...فاک.

میخواستم بدنش رو روی میز خم کنم و بخورمش. بعد از اون اشپزخونه رو ترک کردم و حیوونِ درونم باعث شد به سمتِ دستشویی حمله کنم‌.

اون به هیت رسیده بود‌‌‌‌. نیاز داشتم نزدیکش باشم و لمسش کنم.

امیدوار بودم این اتفاق اینجا رخ نده. من بیشتر از همسرم براش آماده نبودم. دیدنِ حالتِ وحشت زده و فریادهاش از درون منو میکشه.

میدونم که هنوز هم خطرناک بنظر میرسم، اما هیچ کمکی از من بر نمیاد. لباس هاش رو همونطور که تنش بود پاره کردم...
بدنِ خوشگلش مقابلم قرار گرفت در حالیکه از عرق خیس شده بود و مایعی با بویِ توت فرنگی از باسنش خارج میشد.

دست هاش رو بالای سرش نگه داشتم و صورتم رو داخل گردنش فرو بردم. امیدوارم که تواناییِ آروم کردنش رو داشته باشم.

میتونم لرزشِ بدنِ کوچولوش از ترس رو زیرِ بدن خودم احساس کنم ولی برای متوقف شدن زیادی دیر شده.

وقتی که همسرم به من نیاز داره و من بهش نزدیکم همه چیز فراموش میشه. چیزی نمیتونه متوقفم کنه.

دردی که اون رو تو این وضعیت قرار داده هر لحظه شدیدتر و آزاردهنده تر خواهد شد، تا وقتی که چیزی که بدنش نیاز داره رو دریافت کنه.
و اون نیاز، کامِ جفتشه.
تنها چیزی که میتونه اون درد رو از بین ببره.

دندون هام رو توی پوستش فرو کردم و با گاز گرفتنش، نشونه ی جفت بودنمون رو روی گردنش به جا گذاشتم.
اون در حال حاضر و برای همیشه متعلق به منه.

نمیتونم آنچنان نرم و جنتلمن برخورد کنم. هیچ شانسی در این مورد وجود نداره...

فریادش رو نادیده گرفتم و زبونم رو روی لب های صورتی رنگش که در اثر اشک هاش شور شده بود کشیدم.

در حالیکه چشم هاش رو بسته بود از بالا بهش خیره شدم. میخوام اون رو راحت کنم ولی تنها کاری که ازم برمیاد اینه که طعم هر بخش از بدنِ داغش رو بچشم.

روی بدنش خم شدم، یکی از سینه هاش رو بین دندون هام گرفتم و با خشونت مشغولِ مکیدنش شدم. هم زمان که سراغ بعدی می‌رفتم کلماتِ نامفهومی ازش شنیدم.

خودم رو پایین کشیدم و پاهاش رو در حالیکه سعی میکرد خودش رو ازم پنهان کنه از هم فاصله دادم.

> MINE🌙[Completed]Where stories live. Discover now