نفرین افسانه‌.

887 198 231
                                    

[Music track : my joly sailor bold_arianna Deligiani]

*حتما حتما گوش بدین تو چنل هست*

"Part nine B"

لیام_ نمیدونم اگه باهام حرف نمیزدی میتونستم تصمیم درست بگیرم یا نه.

لیام اروم زیر لب زمزمه کرد در حالی که کنار هری قدم بر میداشت‌. وقتی هری پیشش اومده بود و راجع به شرایط زین توضیح داد اون نتونسته بود دیگه دیوار سنگی که دور خودش کشیده بود رو تحمل کنه..همونجا درست تو همون لحظات تصمیم گرفت خودش و زین رو ببخشه.

هری لبخندی زد_فقط حس کردم یکی از شما دو نفر باید چشم هاش رو روی حقیقت باز کنه! هیچکس نمیتونست منکر ارتباطی بشه که بینتون بود.

لیام سرش رو تکون داد. بعد از بهم برگشتنشون و توضیحات تالیا راجع به افسانه زین به اتلانتیس برگشته بود و خالا یک روز کامل ازش دور بود.
هری میگفت برانابوس از زین میخواد اکثر اوقات اونجا بمونه هیچکدومشون درست متوجهش نشده بودن؛ از سر اعتماد به زین بود یا از بی اعتمادی! دلیلش هرچی که بود برانابوس زین رو درست جلوی چشم هاش میخواست.

لیام لب هاش رو تر کرد و نگاهش رو به بچه های کوچیکی داد که کنار ساحل قلعه های شنی میساختن. میدونست بخش بزرگی برای انجام افسانه و به وقوع پیوستن صلح روی دوش های اونه و لیام دیگه نمیخواست بیشتر از اون صبر کنه نه وقتی تعداد کشته های اتلانتیک سیتی بیشتر شده بود_ هری...باید انجامش بدم؛ هرچه زودتر.

اون گفت و هری به خوبی میدونست راجع به چه چیزی صحبت میکنه_ میدونم لیام میدونم..اما این رو هم بدون هر زمان که تو اماده اش بودی.

لیام دوباره نگاهش رو به لب های خندون اون بچه ها داد_ من نمیدونم دقیقا قراره با چی روبه رو بشم اما این رو میدونم قرار نیست زمان بیشتری از این هدر بره هری. موجوداتی که بهشون اسیب رسیده تعداد کمی نیستن و من مطمئنم شما هم دیگه توان اسیب رسوندن به هم نوع هاتون رو ندارید...به علاوه هری برانابوس احمق نیست..حتی اصلا نیست؛ با پاک کردن حافظه ی پری ها تا کی میخواید خودتون رو قایم نگه دارید؟ بالاخره یه روز میفهمه کار کیه...چون همتون میدونید هیچ انسانی توانی مبارزه تن به تن با یه پری و در نهایت پیروز شدن رو نداره!

هری سرش رو تکون داد و با اشاره ی دستش به سایه بون های کنار ساحل از لیام خولست تا اونجا بشینن. نفس عمیقی کشید_ حق با توعه لیام..من نمیتونم اینو انکار کنم که هرچه زمان میگذره احتمال به وقوع رسیدن جنگ هم بیشتر میشه. پس باید سریع تر انجامش بدیم.

لیام_ پس بهم اطلاعات دقیق تر باید..دقیقا باید چه کار کنم. باید در مورد اورابلا بدونم.

هری نفسی کشید و به چشم ها مصمم اون نگاه کرد. با وجود تموم ریسک ها و ترس ها پشت چشم های اتشین لیام تنها شجاعت بود که میدرخشید. انگار اون پسر تنها و تنها به پیروزی باور داشت_باشه باشه! گوش کن مقبره ی اورابلا جایی روی خشکی قرار گرفته..منظورم جایی بالاتر از سطح ابه‌. یه سکوی معلق  با ستون های دور تا دور که طبق افسانه ها اورابلا منبع تمام قدرت های اتلانتیسه و البته قدرتش رو از ستون های اون مقبره میگیره. اما استایلز ها تونستن مهارش کنن و این دلیل نفرت اون از استایلز هاست چون اون موجود کهن با وجود تموم قدرتش یه جورایی زندانیه و هیچوقت نمیتونه مقبره ارو ترک کنه. زین تورو اونجا میبره اما باید ترکت کنه چون طبق افسانه انسان باید تنها باشه...یه جورایی اینکار برای نشون داد لیاقت و خلوص احساسیه که تو داری. پس اونجا تنها و تنها تو هستی و احساسی که داری. اورابلا نمیتونه با تو مبارزه کنه چون دلیل براش نداره اما میتونم حدس بزنم دلیل اینکه اون جام های نقره ای پیش اورابلاست چیه!
جنگ ذهنی و روانی. اون میتونه به راحتی وارد سرت بشه و ترس های تورو بیرون بکشه لیام‌. اون میتونه ذهنت رو مختل کنه و تورو از تصمیمت برگردونه و اینجاست که خلوص احساس تو مهمه‌؛ هرچی که توی سرت هست؛ هر تصویری که نشونت میده باید همشون رو دور بریزی و تنها به این فکر کنی که هیچکس اندازه ی زین تورو دوست نداره!

THE OCEAN MYSTERY  /ziam/Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt