پارت دوم

744 212 57
                                    

بالای کابینت، نزدیک اجاق گاز صفحه ای نشسته بود و درحالی که پاهای تپل و کوتاهشو تند تند تکون میداد، با چشمای درشت و درخشانش حرکات جونگین رو دنبال میکرد که چطور داره یه مایع عجیب و غریب رو توی ماهیتابه میریزه!

جونگین تخم مرغا رو توی ماهیتابه شکوند و با افتخار به سمت یخچال حرکت کرد تا بتونه آب خنکِ سر میزشو تهیه کنه!

بوی خوش تخم مرغی که تو دل روغن میغلته، مشام کیونگسو رو به بازی گرفت و دستای کوچیکشو وسوسه کرد تا دور از چشم جونگی، به سمت روغن حبابی شده بره و محتوای داخل ماهیتابه رو چنگ بزنه!

باسن گرد و بامزشو کمی از کابینت فاصله داد و خودشو کج کرد تا به هدفش برسه.

دست پفکی و انگشتای سوسیسیش، آروم آروم به سمت داغی پیش روش رفت و چشماش، دقیقه به دقیقه بیشتر درخشید

اندازه ی دو بند انگشت کوچولو تا تخم مرغا و سوختن دستای خوشگلش فاصله داشت

اما با جیغ جونگین و حجومش به سمت گاز با وحشت از حرکت ایستاد و با چشمای گرد شده از تعجبش به دویدن مضحک جونگین خیره شد!

جونگین با پارچ آبی که تو دستش بود هراسون به سمت بچه پنگوئن روبروش دوید و به حدی هول شد که به جای دور کردن کیونگسو، پارچ آبو توی ماهیتابه کج کرد!

روغن به اطراف پاشید و باعث شد تا جونگین بیشتر از قبل وحشت کنه و پارچ آب رو زمین بندازه و کیونگسوی خوشحال و ذوق زده از دیدن خرابکاری پیش روش رو بغل بگیره!

پارچ با صدای بدی زمین خورد و فریاد ترسناکی که باعث شد گوشای کوچولوش زنگ بزنه و درحالی که گوشاشو میگیره، اعتراض کنه

کیونگسو: سو دوش اوفه...

جونگین به آرومی گوش اوف شدشو بوس کرد و باعث شد تا یه لبخند بامزه صورت تپلشو پر کنه...

جونگین: اوف خوب شد؟

کیونگسو لبخند دندون نمایی زد و 4 تا دندونای فسقلی و لثه های خالی مونده از مرواریدش رو به رخ کشید

این یعنی از اولم اوفی در کار نبوده و خواستم تا خودمو لوس کنم!

جونگین کیونگسو رو با احتیاط از آشپزخونه خارج کرد و روی مبل گذاشت...

با قدمهای بلندش به کنار اجاق برگشت و به گاز خاموش شده ای که روش یه ماهیتابه با تخم مرغای قواص داره و زمینی که پر از آب و تیکه های شیشست خیره شد!

آهی کشید و دست به کمر ایستاد

خرابکاری نه!...حسابی گندکاری کرده بودن...

روی زمین خم شد و سعی کرد تا تیکه های شیشه رو جمع کنه و شکمی که صدای غرغرش بلند شد و اعتراض کنان، گذشتن زمان ناهار رو یادآوری میکرد.

  -------------------------------------------------------

ظرف رامیون آماده رو با چاپستیکاش به هم زد و بخاری که ازش بلند میشد، توجه کیونگسو رو به خودش جلب کرد

مومو رو بغل گرفت و با قدم های کوچیک خودشو به جونگینی که با بیحوصلگی روی زمین نشسته بود و یه آرنجشو روی میز گرد روبروش، تکیه گاه سرش کرده و با دست دیگش درحال هم زدن رامیون تکراری هر روزش بود رسوند و روبروش نشست...

چشمای درشتش به سمت رشته های باریکی که با چاپستیک گرفته میشد رفت و قبل از اینکه دستای وسوسه گرش، کار دست جفتشون بدن، جونگین رشته ها رو فوت کرد و توی ظرف مخصوص سو ریخت تا هر جور دلش میخواد بخوره!...

با قرار گرفتن ظرف حاوی رشته، درست روبروش، جیغ کودکانه ای کشید و دو کف دستش رو با ذوق به هم کوبید و دندوناشو از ذوق زیاد فشار داد...

جونگین با دیدن حرکاتش، خندید و با احتیاط مومو رو از بین دستاش خارج کرد تا کثیف نشه!

کیونگسو بدون توجه به کار جونگین، دستاشو سمت رشته های خنک شده برد و با هر دو دستش به ظرف حمله کرد و رشته های باریک رو به چنگ گرفت.

Jonjini | Kaisoo Donde viven las historias. Descúbrelo ahora