Part 12

831 230 55
                                    

صبح زود پکر به دور و برش نگاه کرد، حوصله ی مدرسه رفتن نداشت. با کلی غرولند و داد هوار کردن که مدرسه نمیرم لباس هاش رو پوشید.

گوشیش رو روشن کرد و منتظر به صفحه چشم دوخت، توقع داشت چند تا پیام از سمت ییبو بهش برسه ولی حتی یه پیام هم نداشت.

عصبانی گوشی رو توی کوله اش انداخت.

-بی‌شرف.

جی لی با دیدن دوست عزیزش، دستش رو دور گردنش انداخت.

-چطوری؟

ژان نیم نگاهی بهش انداخت و زیر لب گفت:

-خوبم.

-پس چرا ریختت اینطوره؟

نگاه کجی به دوستش انداخت:

-قیافم مگه چشه؟

-داد می‌زنه "من یه مرگمه".

-هیچیم نیست، اینقدر نچسب خفه شدم.

جی لی روی صندلی نشست و رد نگاه ژان رو دنبال کرد، حواس دوستش به ییبوی خواب بود.

-چی شده زاغ سیاه اونو چوب می‌زنی؟!

ژان روی صندلی نشست و گفت:

-یه چی بهت می‌گم هوار نکش.

جی لی کنجکاو صورتش رو جلو برد:

-بگو.

ژان سر تکون داد:

-مطمئنم داد می‌زنی ولی بهت می‌گم، من و ییبو وارد رابطه شدیم.

جی لی چند بار پشت هم پلک زد، کل اعضای صورتش شکل دایره شدن.

-ها؟!

-من و ییبو دوست پسر همدیگه شدیم.

ژان شروع به شمردن کرد:

-یک...دو...س...

همون سه رو نگفته بود که صدای داد بلند جی لی، توی کل کلاس پیچید.

ژان با تاسف سر تکون داد و گردنش رو به سمت راست چرخوند، ییبو با چشمهای جدی و قیافه ی عصبانی بهش خیره شده بود. ژان سعی کرد لبخند بزنه، نگاهش رو گرفت و دستش رو روی دهن جی لی گذاشت:

-یه بار دیگه داد بزنی خفَت می‌کنم.

دستش رو با احتیاط برداشت، جی لی محکم بازوش رو نشگون گرفت:

-مرتیکه تو کِی وقت کردی دوست پسر این از دماغ فیل افتاده بشی؟ اصلا کِی عاشقش شدی؟!

ژان شروع به مالیدن بازوش کرد و جواب داد:

-این عادت گند نشگون گرفتنت رو بذار کنار، کی گفته عاشقشم؟! فقط ازش خوشم میاد بعدشم یهویی شد.

-این تو رو درسته قورت میده بدبخت.

-در موردش اینطور حرف نزن.

ViscumWhere stories live. Discover now